جمع واژۀ حشره. جنبندگان خرد. احناش. حشار. جانوران خزنده و گزنده یا جانور ریزۀ زمینی. جانوران ریزه و جانوران که در زمین سوراخ کرده خانه سازند، لهذا بسوی زمین اضافت کرده حشرات الارض گویند مثل مار و موش و غیره. (از غیاث اللغات) : در خزائن ملوک هند کتابیست از زبان مرغان و بهایم و وحوش و سباع و حشرات جمع کرده اند. (کلیله و دمنه). - حشرات الارض، حرکت حشرات الارض، مطابق است با روز هشتم فروردین ماه جلالی. ، ثمرهای دشتی، مانند صمغ و غیر آن. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ حَشرَه. جنبندگان خرد. احناش. حشار. جانوران خزنده و گزنده یا جانور ریزۀ زمینی. جانوران ریزه و جانوران که در زمین سوراخ کرده خانه سازند، لهذا بسوی زمین اضافت کرده حشرات الارض گویند مثل مار و موش و غیره. (از غیاث اللغات) : در خزائن ملوک هند کتابیست از زبان مرغان و بهایم و وحوش و سباع و حشرات جمع کرده اند. (کلیله و دمنه). - حشرات الارض، حرکت حشرات الارض، مطابق است با روز هشتم فروردین ماه جلالی. ، ثمرهای دشتی، مانند صمغ و غیر آن. (منتهی الارب)
حشرات دیدن: ضرر نیش خوردن از حشرات: دوستتان به شما خیانت خواهد کرد 1ـ دیدن حشرات در خواب، علامت بیماری مسری است و نزدیک شدن دشمنان. 2ـ اگر دختری در خواب حشرات را ببیند، نشانه سختی و ناراحتی است. اما اگر در خواب حشرات را بکشد یا از خود براند، علامت آن است که با دانایی و استعداش به آنچه که می خواهد دست می یابد. لوک اویتنهاو
حشرات دیدن: ضرر نیش خوردن از حشرات: دوستتان به شما خیانت خواهد کرد 1ـ دیدن حشرات در خواب، علامت بیماری مسری است و نزدیک شدن دشمنان. 2ـ اگر دختری در خواب حشرات را ببیند، نشانه سختی و ناراحتی است. اما اگر در خواب حشرات را بکشد یا از خود براند، علامت آن است که با دانایی و استعداش به آنچه که می خواهد دست می یابد. لوک اویتنهاو
جائی است به یمن: و فی بلد بنی غصین معدن فضه عند الحشران بالخرابه الغادیه عند حشران عند الجربتین الکبیرتین. (از کتاب الاکلیل همدان بنقل چاپ کننده کتاب الجماهر در ص 268)
جائی است به یمن: و فی بلد بنی غصین معدن فضه عند الحشران بالخرابه الغادیه عند حشران عند الجربتین الکبیرتین. (از کتاب الاکلیل همدان بنقل چاپ کننده کتاب الجماهر در ص 268)
یکی از شهرهای اسپانیا. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 40) ، انسانی و هرچیز منسوب و متعلق به بشر. (ناظم الاطباء). - بشری زادگان، نسل بشری: بازپسین طفل پری زادگان پیشترین بشری زادگان. نظامی. - ضعف بشری، ضعف انسانی. (ناظم الاطباء). - عقول بشری، دانشهای انسانی. (ناظم الاطباء). ، جسمانی، مربوط به جسم. (از دزی ج 1 ص 89)
یکی از شهرهای اسپانیا. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 40) ، انسانی و هرچیز منسوب و متعلق به بشر. (ناظم الاطباء). - بشری زادگان، نسل بشری: بازپسین طفل پری زادگان پیشترین بشری زادگان. نظامی. - ضعف بشری، ضعف انسانی. (ناظم الاطباء). - عقول بشری، دانشهای انسانی. (ناظم الاطباء). ، جسمانی، مربوط به جسم. (از دزی ج 1 ص 89)
حضرت. آقایان. مخدومان. بزرگان. (آنندراج) ، حضرات خمس الهیه، پنج محضر و مقام است به اصطلاح عرفا که جرجانی آن ها را چنین تعریف نموده است: 1- حضرت غیب مطلق و عالم آن عالم اعیان ثابته میباشد. 2- حضرت علمیه که برابر حضرت شهادت مطلق است، و عالم آن عالم ملک باشد. 3 و 4- حضرت غیب مضاف که دو بخش دارد نخست آنکه بحضرت غیب مطلق نزدیک است وعالم آن عالم ارواح جبروتی و ملکوتی یعنی عالم عقول و نفوس مجرد باشد دوم آنکه بشهادت مطلق نزدیک است وعالم آن عالم مثال است و بعالم ملکوت نامیده شود. 5- حضرت جامع چهار حضرت گذشته است، و عالم آن عالم انسان جامع همه عوالم میباشد. (تعریفات صص 60- 61)
حضرت. آقایان. مخدومان. بزرگان. (آنندراج) ، حضرات خمس الهیه، پنج محضر و مقام است به اصطلاح عرفا که جرجانی آن ها را چنین تعریف نموده است: 1- حضرت غیب مطلق و عالم آن عالم اعیان ثابته میباشد. 2- حضرت علمیه که برابر حضرت شهادت مطلق است، و عالم آن عالم ملک باشد. 3 و 4- حضرت غیب مضاف که دو بخش دارد نخست آنکه بحضرت غیب مطلق نزدیک است وعالم آن عالم ارواح جبروتی و ملکوتی یعنی عالم عقول و نفوس مجرد باشد دوم آنکه بشهادت مطلق نزدیک است وعالم آن عالم مثال است و بعالم ملکوت نامیده شود. 5- حضرت جامع چهار حضرت گذشته است، و عالم آن عالم انسان جامع همه عوالم میباشد. (تعریفات صص 60- 61)
جمع واژۀ عشره. رجوع به عشره شود. - دعای عشرات، یکی از ادعیۀ مشهور است که آغاز میشود به ’سبحان اﷲ و الحمد ﷲ و لااله الااﷲ و اﷲاکبر...’. رجوع به کتب ادعیه شود. ، (اصطلاح حساب) آن را دهائی گویند و دهائی همه نه اند چنانکه ده و بیست و سی و چهل و پنجاه و شصت و هفتاد و هشتاد و نود. (غیاث اللغات) (آنندراج). مرتبۀ بعد از آحاد از اعداد را گویند که از ده تا نود باشد، و دهاک نیز گویند. (ناظم الاطباء). دهگان. (التفهیم). مرتبۀبعد از آحاد که از ده تا نودونه را شامل است. دهگان در اصطلاح فرهنگستان. (از فرهنگ فارسی معین) : آن نبینی که یکی ده گردد چون ز آحاد رسد در عشرات. خاقانی
جَمعِ واژۀ عشره. رجوع به عشره شود. - دعای عشرات، یکی از ادعیۀ مشهور است که آغاز میشود به ’سبحان اﷲ و الحمد ﷲ و لااله الااﷲ و اﷲاکبر...’. رجوع به کتب ادعیه شود. ، (اصطلاح حساب) آن را دهائی گویند و دهائی همه نه اند چنانکه ده و بیست و سی و چهل و پنجاه و شصت و هفتاد و هشتاد و نود. (غیاث اللغات) (آنندراج). مرتبۀ بعد از آحاد از اعداد را گویند که از ده تا نود باشد، و دهاک نیز گویند. (ناظم الاطباء). دهگان. (التفهیم). مرتبۀبعد از آحاد که از ده تا نودونُه را شامل است. دهگان در اصطلاح فرهنگستان. (از فرهنگ فارسی معین) : آن نبینی که یکی ده گردد چون ز آحاد رسد در عشرات. خاقانی
نخجیروال. آهوگردان: سلطان حاجب بزرگ بلکاتکین را گفت کسان باید فرستاد تا حشرت راست کنند بر جانب خارمرغ که شکار خواهیم کرد. و خیل تاشان رفتند و پیاده و حشرت راست کردند و امیر روز شنبۀ سیزدهم این ماه سوی خروار و خارمرغ رفت به شکار و سخت شکاری نیکو کرده آمد. (تاریخ بیهقی ص 275). ادیب پیشاوری در حاشیۀ این صفحه شرح زیر را نوشته است: و طریق این حشرت چنان است که گروهی از مردم سوار و پیاده به نخجیرگاه گرد آیند و نخجیران را بربایند و برگریزگاهها و رخنه ها پره بندند و نگذارند که نخجیر بدانسو رود و به همان راهی که خواهند انزعاج شان دهند تا بجائی که کمان داران کمین دارند، فراهم آیند دست به تیر انداختن بگشایند وبر آن زبان بستگان قیامتی راست کنند و اکنون نیز در هری و غور و کابل روزی را که روستایان باتفاق خرمنی را کوبند آن روز را حشر نامند و در اصل لغت به معنی اجتماع است و انبوهی. استاد عنصری گوید: اگرچه بود حشر بیکران و ایشان را نمود خسرو مشرق بدان حشر محشر. ، حشره. رجوع به حشره شود
نخجیروال. آهوگردان: سلطان حاجب بزرگ بلکاتکین را گفت کسان باید فرستاد تا حشرت راست کنند بر جانب خارمرغ که شکار خواهیم کرد. و خیل تاشان رفتند و پیاده و حشرت راست کردند و امیر روز شنبۀ سیزدهم این ماه سوی خروار و خارمرغ رفت به شکار و سخت شکاری نیکو کرده آمد. (تاریخ بیهقی ص 275). ادیب پیشاوری در حاشیۀ این صفحه شرح زیر را نوشته است: و طریق این حشرت چنان است که گروهی از مردم سوار و پیاده به نخجیرگاه گرد آیند و نخجیران را بربایند و برگریزگاهها و رخنه ها پره بندند و نگذارند که نخجیر بدانسو رود و به همان راهی که خواهند انزعاج شان دهند تا بجائی که کمان داران کمین دارند، فراهم آیند دست به تیر انداختن بگشایند وبر آن زبان بستگان قیامتی راست کنند و اکنون نیز در هری و غور و کابل روزی را که روستایان باتفاق خرمنی را کوبند آن روز را حشر نامند و در اصل لغت به معنی اجتماع است و انبوهی. استاد عنصری گوید: اگرچه بود حشر بیکران و ایشان را نمود خسرو مشرق بدان حشر محشر. ، حشره. رجوع به حشره شود
جمع واژۀ حرّه. (اقرب الموارد) : سیدۀ والدۀ سلطان مسعود و عمات وی با همگی اهل حرم و حرات از قلعه بزیر آمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 7). امیر محمود برنشست و آنجا آمد و امیر محمد را بسیار بنواخت و خلعت شاهانه داد و فراوان چیز بخشید و بازگشتند و سرای به داماد و حرات ماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 249). و پیغام فرستادند به حرّات و عمّات و خواهران و والده و دختران که بسازید تا با ما به هندوستان آئید چنانکه به غزنین هیچ چیز نماند که شمایان را دل بدان مشغول باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 674). در شب خالی کردند و همه سریه ها و حرات بزرگان بدیدار او آمدند. (تاریخ بیهقی ص 256)
جَمعِ واژۀ حُرّه. (اقرب الموارد) : سیدۀ والدۀ سلطان مسعود و عمات وی با همگی اهل حرم و حرات از قلعه بزیر آمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 7). امیر محمود برنشست و آنجا آمد و امیر محمد را بسیار بنواخت و خلعت شاهانه داد و فراوان چیز بخشید و بازگشتند و سرای به داماد و حرات ماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 249). و پیغام فرستادند به حُرّات و عَمّات و خواهران و والده و دختران که بسازید تا با ما به هندوستان آئید چنانکه به غزنین هیچ چیز نماند که شمایان را دل بدان مشغول باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 674). در شب خالی کردند و همه سریه ها و حرات بزرگان بدیدار او آمدند. (تاریخ بیهقی ص 256)
جنبندگان زمینی حشره های زمینی جنبندگان زمینی: (و آن شهر از مدتی مدید بازچنان ویران شده بود که نه از عماراتش اثری مانده و نه غیر از حشرات الارض در آن دیار می نموده)
جنبندگان زمینی حشره های زمینی جنبندگان زمینی: (و آن شهر از مدتی مدید بازچنان ویران شده بود که نه از عماراتش اثری مانده و نه غیر از حشرات الارض در آن دیار می نموده)
جمع نشره. توضیح مدتی است که نشریه بمعنی روزنامه یا مجله ای که متوالیا یا متناوبا منتشر میشود استعمال میگردد و جمع آنرا} نشریات {گویند. در عربی این دو کلمه نیامده از همین رو گروهی از فصیحان و مستعربان بجای آن} نشره {و} نشرات {که در کتب عربی معاصر هم مورد استعمال دارد بکار برند (مانند: تمره و تمرات) نظره نظرات
جمع نشره. توضیح مدتی است که نشریه بمعنی روزنامه یا مجله ای که متوالیا یا متناوبا منتشر میشود استعمال میگردد و جمع آنرا} نشریات {گویند. در عربی این دو کلمه نیامده از همین رو گروهی از فصیحان و مستعربان بجای آن} نشره {و} نشرات {که در کتب عربی معاصر هم مورد استعمال دارد بکار برند (مانند: تمره و تمرات) نظره نظرات