جدول جو
جدول جو

معنی حسینعلی - جستجوی لغت در جدول جو

حسینعلی
(حُ سِ عَ)
ده کوچکی است از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. ناحیه ای است واقع در 25هزارگزی جنوب باختری باغ ملک و سه هزارگزی خاور راه اتومبیل رو هفتگل به رامهرمز. دارای 25 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عینعلی
تصویر عینعلی
(پسرانه)
چشم علی، نام یکی از امامزادگآنکه مزار شریفش در تهران است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زینعلی
تصویر زینعلی
(پسرانه)
مرکب از زین (آراستگی، زیبایی) + علی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حسینی
تصویر حسینی
گوشه ای در دستگاه های شور و نوا، زیرکش
فرهنگ فارسی عمید
(حُ سَ)
منسوب به حسین بن علی (سمعانی) سید حسینی، که از اولاد حسین بن علی (ع) باشد. سادات حسینی. همچون سادات حسنی، کنایت از آدم ساده و بی تکلف: راسته حسینی بی قید و شرط، یکی از اقسام انگور. (مجموعۀ مترادفات ص 51) ، ظرفی است که آن را از (چرم) بلغار و گاهی از چرم هم دوزند. (برهان قاطع). نوعی ظرف سفالین لعاب دار، یکی از دوازده مقام موسیقی. قسمی آواز. یکی از دو فرع مقامۀ اصفهان. نام پردۀ سرود. (شرفنامۀ منیری) (برهان). که آن را در آخر شب نوازند. (آنندراج) (غیاث اللغات) : و مغنیان هموم این قول را در پردۀ احزان حسینی بر آهنگ تیزی مخالف راست کرده که... (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ؟)
دهی است از دهستان فرمشکان سروستان شهرستان شیراز، واقع در 128 هزارگزی جنوب باختری سروستان و 9 هزارگزی شوسۀ شیراز به خفر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀآن 76 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، برنج، میوه جات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و باغبانی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم، واقع در 23هزارگزی جنوب راین و 28هزارگزی باختر شوسۀ بم به کرمان. سکنۀ آن 30 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قِ حَ)
دهی جزء دهستان فشافویۀ بخش ری شهرستان تهران است. این ده در جلگۀ حوالی رود شور واقع است و هوایی معتدل دارد. سکنۀ آن 64 تن است. شغل مردم گله داری است. اهالی از ایل شاهسون و فقط در زمستان ساکن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ دِ حُ سَ عَ کَ)
دهی از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکو است که در 19هزارگزی جنوب باختری پلدشت و 2500گزی پلدشت به ماکو واقع است. جلگه، معتدل، مالاریائی است و 101 تن سکنه دارد، شیعه، ترکی. آب آن از رود خانه زنگبار. محصول آن غلات، پنبه، بزرک، برنج. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ عَ)
ابن جهاز. چهارمین امیر قراقوینلو است بعد از پدر به تخت نشست و 873 هجری قمری درگذشت. (مرآت البلدان ج 1 ص 401)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه در 10هزارگزی شمال خاوری نقده و چهارهزاروپانصدگزی خاور شوسۀ نقده به ارومیه. جلگه، معتدل، مالاریایی. سکنۀ آن 862 تن شیعۀ ترک زبان. آب آن از رود گدار. محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نسبت به حسین که بطنی از طی باشند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
تیره ای از ایل بلوچ. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 93)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ)
دهی است از دهستان چهارایماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 17500گزی شمال خاوری قره آقاج و 21هزارگزی جنوب شوشۀ مراغه به میانه. ناحیه ای است کوهستانی معتدل مالاریایی. دارای 286 تن سکنه میباشد. ترک زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، بزرک. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی: جاجیم بافی است. راه مالرو است و در دو محل به فاصله یک هزارگز بنا شده که به نام حسینی بالا وپائین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ / سِ قُ)
آقا حسینقلی، اصطلاحی است در موسیقی. رجوع به آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
دهی از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل با127 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند. محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ قُ)
درجزینی همدانی. درگذشته در کربلا 1311 هجری قمری او راست: الخلل فی الصلاه. (ذریعه ج 7 ص 249)
سومین تن از خانان اوزبک خیوه پس از سلطان حاجی
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ قُ)
خلیج حسنقلی، در مشرق بحر خزر واقع است و خط سرحد ایران با شوروی از این نقطه در امتداد مجرای رود اترک شروع می شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ نَ)
دهی است از دهستان چاه کوتاه بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در 36هزارگزی جنوب باختربرازجان و 2هزارگزی شوسۀ برازجان به بوشهر. ناحیه ای است واقع در جلگه. گرمسیر مالاریایی. دارای 202 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از چاه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، خرما است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ)
ابن عبدالله چلبی آدرنوی حنفی متخلص به آلی. درگذشتۀ 1050 هجری قمری یک تاریخ عمومی به ترکی نگاشته و دیوان شعر ترکی و ریاض التراجم و جز آن به ترکی دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 322)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ حِلْ لی)
ابن کمال الدین الابزر الحسینی الحلی ادیب شاعر رجال شناس. او راست: کتاب الرجال. (معجم المؤلفین از شعراء الحلۀ خاقانی ج 2 ص 78) (بروکلمان ج 2 ص 373) (ذریعه ج 9 ص 20 و28) (فهرست دانشگاه ج 3 ص 567) (سلافه ص 545)
ابن دره نیلی عالم فقیه بود و در نیل در 644 هجری قمری درگذشت و جنازه اش را به حله بردند. تصانیف دارد. (معجم المؤلفین از اعیان الشیعه)
لغت نامه دهخدا
(حِسْ سِ نَ)
مورمور شدن. احساس مورمور. گزگز. حالت سوزن سوزن شدن
لغت نامه دهخدا
(کَ تِ حُ سَ)
دهی است از دهستان جرکلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد. محلی کوهستانی و سردسیر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
یازدهمین دوره از ادوار دوازده گانه ملایم موسیقی ایرانی که معرف یک دستگاه است
فرهنگ لغت هوشیار