افزاری است مجلدان و صحافان را که اوراق کتاب بدان بریده صاف و هموار سازند. و سیفه کردن عبارت از همین عمل باشد. (آنندراج) : چون سیفه به تیغ عشق پنهانی یافت شیرازه به تار اشک حیرانی یافت. ملاطغرا (از آنندراج). بتی که کرد مجزا دلم گل رویش کتاب ماه کند سیفه تیغ ابرویش. محسن تأثیر (از آنندراج)
افزاری است مجلدان و صحافان را که اوراق کتاب بدان بریده صاف و هموار سازند. و سیفه کردن عبارت از همین عمل باشد. (آنندراج) : چون سیفه به تیغ عشق پنهانی یافت شیرازه به تار اشک حیرانی یافت. ملاطغرا (از آنندراج). بتی که کرد مجزا دلم گل رویش کتاب ماه کند سیفه تیغ ابرویش. محسن تأثیر (از آنندراج)
ناحیه و گوشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، چوبی بر مثال نصف نی است که در پشت آن نی دیگر باشد و بدان تیرها و کمان ها تراشند، خرقه ای که بدان دامن پیراهن پیوند کنند از پس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
ناحیه و گوشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، چوبی بر مثال نصف نی است که در پشت آن نی دیگر باشد و بدان تیرها و کمان ها تراشند، خرقه ای که بدان دامن پیراهن پیوند کنند از پس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
باران سخت که زمین را رندد. (منتهی الارب). باران که هر چه در راه آن باشد رندد. (اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه پهنا که مابین توهای تهیگاه و مانند آن ملصق و پیوست است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه. (منتهی الارب). ما قشرته من الشحم. (اقرب الموارد) ، فربهی پشت مازه که برداشته باشند، آواز دوشیدن شیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
باران سخت که زمین را رندد. (منتهی الارب). باران که هر چه در راه آن باشد رندد. (اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه پهنا که مابین توهای تهیگاه و مانند آن ملصق و پیوست است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه. (منتهی الارب). ما قشرته من الشحم. (اقرب الموارد) ، فربهی پشت مازه که برداشته باشند، آواز دوشیدن شیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
دهی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در هزارگزی جنوب مشیز و 2هزارگزی جنوب راه شوسۀ سیرجان - کرمان. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری. دارای 100 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و حبوبات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در هزارگزی جنوب مشیز و 2هزارگزی جنوب راه شوسۀ سیرجان - کرمان. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری. دارای 100 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و حبوبات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دیه نزل، قصبه ای است به دوفرسنگی قراقورم. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دیگر به دوفرسنگی قراقوم بر جانب مشرق بر گوشۀ پشته ای کوشکی ساخته اند که بوقت توجه به جانب مشتاه و مراجعت گذر بر آن باشد... و آن موضع را ترغوبالیغ نام نهاده اند. (جهانگشای جوینی ج 1ص 170). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 53 شود
دیه نزل، قصبه ای است به دوفرسنگی قراقورم. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دیگر به دوفرسنگی قراقوم بر جانب مشرق بر گوشۀ پشته ای کوشکی ساخته اند که بوقت توجه به جانب مشتاه و مراجعت گذر بر آن باشد... و آن موضع را ترغوبالیغ نام نهاده اند. (جهانگشای جوینی ج 1ص 170). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 53 شود
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن نام دیگر منصوریه که میگفتند منصور عجلی به آسمان رفته این واژه از کسیفه گرفته شده که برابر است با پاره ای از چیزی یا پاره ای از آسمان اینان از منصور عجلی پیروی میکردند پاره از چیزی
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن نام دیگر منصوریه که میگفتند منصور عجلی به آسمان رفته این واژه از کسیفه گرفته شده که برابر است با پاره ای از چیزی یا پاره ای از آسمان اینان از منصور عجلی پیروی میکردند پاره از چیزی