جدول جو
جدول جو

معنی حسرات - جستجوی لغت در جدول جو

حسرات(حَ سَ)
جمع واژۀ حسرت. (ترجمان عادل) : عبرات حسرات از دیدگان فاطمه روان شد. (قصص الانبیاء جویری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حشرات
تصویر حشرات
حشره ها، جمع واژۀ حشره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
چهل و نهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۸ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسنات
تصویر حسنات
حسنه ها، نیک ها، خوب ها، کارهای پسندیده، نیکویی ها، جمع واژۀ حسنه
فرهنگ فارسی عمید
(حَ شَ)
جمع واژۀ حشره. جنبندگان خرد. احناش. حشار. جانوران خزنده و گزنده یا جانور ریزۀ زمینی. جانوران ریزه و جانوران که در زمین سوراخ کرده خانه سازند، لهذا بسوی زمین اضافت کرده حشرات الارض گویند مثل مار و موش و غیره. (از غیاث اللغات) : در خزائن ملوک هند کتابیست از زبان مرغان و بهایم و وحوش و سباع و حشرات جمع کرده اند. (کلیله و دمنه).
- حشرات الارض، حرکت حشرات الارض، مطابق است با روز هشتم فروردین ماه جلالی.
، ثمرهای دشتی، مانند صمغ و غیر آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ)
جمع واژۀ حجره
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
نیکوئیها. جمع واژۀ حسنه. اعمال خیر. مقابل سیئات. (غیاث اللغات) (آنندراج) : کشتی حسنات و ثمراتش بدرودی دشوار تو آسان شد و آسان تودشوار (؟) حلاوت عاجل او را از کسب خیرات و ادخار حسنات باز دارد. (کلیله و دمنه). و همت مردمان از تقدیم حسنات قاصر گشته. (کلیله و دمنه). و اوقات ایام براستعمال حسنات موقوف گردانیده. (سندبادنامه ص 32).
بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم
پهلوی کبایر حسناتی ننوشتیم.
سعدی.
- امثال:
حسنات الابرار، سیئات المقربین
لغت نامه دهخدا
(حِسْ سی یا)
جمع واژۀ حسّی
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ حاره، کلاته ها و ده های خرد که خانه های آنها یکجا باشد
لغت نامه دهخدا
(حِ بَ)
جمع واژۀ حبره
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
پشته های سنگ است. بدیار ضباب وآن را حسله و حسیله نیز نامند. و بعضی گفته اند کوههای سپید است به جنب رمل الغضا. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
دردا. درداو حسرتا! لفظی که نمودن تحسر را گویند:
حسرتا کان تن سررشته ز جان
صید گردون ناکس دون شد.
مسعودسعد.
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حسیر. حسر. آرمان خوار. (مهذب الاسماء). دریغخوار. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ ضَ)
حضرت. آقایان. مخدومان. بزرگان. (آنندراج) ، حضرات خمس الهیه، پنج محضر و مقام است به اصطلاح عرفا که جرجانی آن ها را چنین تعریف نموده است: 1- حضرت غیب مطلق و عالم آن عالم اعیان ثابته میباشد. 2- حضرت علمیه که برابر حضرت شهادت مطلق است، و عالم آن عالم ملک باشد. 3 و 4- حضرت غیب مضاف که دو بخش دارد نخست آنکه بحضرت غیب مطلق نزدیک است وعالم آن عالم ارواح جبروتی و ملکوتی یعنی عالم عقول و نفوس مجرد باشد دوم آنکه بشهادت مطلق نزدیک است وعالم آن عالم مثال است و بعالم ملکوت نامیده شود. 5- حضرت جامع چهار حضرت گذشته است، و عالم آن عالم انسان جامع همه عوالم میباشد. (تعریفات صص 60- 61)
لغت نامه دهخدا
(کِ / کِ سَ)
جمع واژۀ کسره. (اقرب الموارد). رجوع به کسره شود
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ)
رجل ذوکسرات و هدرات، مردی که در هر چیزی مغبون شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، جمع واژۀ کسره. (از اقرب الموارد). رجوع به کسره شود
لغت نامه دهخدا
(مَ سَرْ را)
جمع واژۀ مسرّه و مسرّت. رجوع به مسرت و مسره شود
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ)
جمع واژۀ حزره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بسره. (ناظم الاطباء). رجوع به بسره شود
لغت نامه دهخدا
(حُ مُ)
جمع واژۀ حمار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمار شود
لغت نامه دهخدا
(حُمْ مَ)
جمع واژۀ حمره. (منتهی الارب). و آن مرغی است. رجوع به حمره شود
لغت نامه دهخدا
(یَ سَ)
دستها و پاهای سبک. (منتهی الارب) (آنندراج). دستها و پایهای جلد و چالاک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحسرات
تصویر تحسرات
جمع تحسر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسره، شادی ها خرمی ها دوشش ها جمع مسرت شادیها سرورها: زمام تصرفی در مصالح و مفاسد و مسرات و مساآت در دست اختیار ایشان بدان جهت نهادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضرات
تصویر حضرات
آقایان، مخدومان، بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسران
تصویر حسران
دریغ، خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسرتا
تصویر حسرتا
دردا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسنات
تصویر حسنات
کارهای نیک و پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حسیه، الف - قضایایی که عقل بمجرد تصور دو طرف آن حکم بدان کند از روی جزم و یقین بواسطه حس ظاهر یا حس باطن که آنها را محسوسات و مشاهدات نامند و از مقدمات یقینه ضروریه باشند. ب - محسوسات بمعنی مشاهدات حسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشرات
تصویر حشرات
جنبدگان خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
جمع حجره. خانه ها اطاقها، کلبه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
((حُ جَ))
جمع حجره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حسران
تصویر حسران
((حَ))
آن که حسرت برد، افسوس خور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حشرات
تصویر حشرات
((حَ شَ))
جمع حشره، رده بزرگی از بندپاییان که به واسطه داشتن شش پا از بندپاییان دیگر متمایزند، بدین جهت آن ها را شش پاییان نیز نامیده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضرات
تصویر حضرات
((حَ ضَ))
جمع حضرت، اشخاص حاضر و موجود، برای تعظیم کسان استعمال می شود
فرهنگ فارسی معین