جدول جو
جدول جو

معنی حسدلی - جستجوی لغت در جدول جو

حسدلی
(حَ دَ)
کنایت از همسایه ای که همواره مواظب و ملازم همسایه باشد. (منتهی الارب) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ سَ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه در 10هزارگزی شمال خاوری نقده و چهارهزاروپانصدگزی خاور شوسۀ نقده به ارومیه. جلگه، معتدل، مالاریایی. سکنۀ آن 862 تن شیعۀ ترک زبان. آب آن از رود گدار. محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ابن بشروط یا شروط یا شپروت اسرائیلی. یکی از اطباء و گیاه شناسان اندلس به زمان الناصر عبدالرحمان بن محمد صاحب الاندلس بود. صاحب عیون الانباء گوید: ارمانیوس ملک قسطنطنیه ظاهراً به سال 337 هجری قمری برای ناصر عبدالرحمان هدایایی ارسال داشت و از جمله هدایا کتاب دیسقوریدس بود که گیاهان آن را بصورتی عجیب رسم کرده بودند و کتاب تاریخ هروسیس. اولی بزبان یونانی قدیم و دومی بلسان لاتینی و به سال 340 هجری قمری عبدالرحمان از عظیم روم درخواست تا مترجمی برای این کتب بدو فرستد و او نقولای راهب را به قرطبه گسیل داشت و در این وقت در قرطبه دارالملک عبدالرحمان، عده ای از اطباء اهل بحث و تفتیش بودند که حسدای بن بشروط از جملۀ آنان و حریص ترین ایشان بعلم و نزدیکترین همه به عبدالرحمان بود. و جملۀ این اطباءبا مدد نقولای راهب بر تصحیح ترجمه استفان بن السبیل که در ایام جعفر متوکل از کتاب دیسقوریدس کرده بود، پرداختند و تمام معضلات کتاب حل و به اسماء عربی گیاهان تطبیق شد، و جز نزدیک ده نام از گیاهان آن کتاب که چندان مهم نبود چیزی مجهول نماند. (نقل باختصار از عیون الانباء ج 2 ص 47). لکلرک مترجم فرانسوی مفردات ابن البیطار در شرح کلمه ذوالحیه او را حسدای بن شپروت گفته و گوید یکی از علمای مغرب است و او راست: کتابی در رجال که آن را ’م. لوزالو’ ترجمه کرده است
لغت نامه دهخدا
(حُ دُ)
منسوب است به حدله، بطنی از ازد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
منسوب به حسل، بطنی از مازن. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
کنه. (منتهی الارب). قراد. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
نام قبه ای بقصر احمد نصرالدوله بن مروان دوستک در میافارقین که بر سه پایه برآورده بودند، و این لفظ پارسی است بمعنی سه قائمه و مدفن نصرالدوله بدان قبه است. (از ابن خلکان از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ دِلْ لا)
سدله. فارسی معرب. کأنه ثلثه بیوت فی بیت واحد. (منتهی الارب) (آنندراج). مأخوذ از پارسی، خانه ای که دارای سه اطاق باشد. (ناظم الاطباء). معرب سه دله. (تاج العروس) (المعرب جوالیقی صص 187- 188)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سدلی
تصویر سدلی
پارسی تازی گشته سه دله سه گتک (اتاق) در یک خانه
فرهنگ لغت هوشیار