جدول جو
جدول جو

معنی حستکه - جستجوی لغت در جدول جو

حستکه
(تَشْ)
پرسه زدن. ولگردی. (از فرهنگ دزی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ تَ کَ)
رفتار مرد کوتاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ کَ)
اشتر خرد گام
لغت نامه دهخدا
(حُ سَیْ کَ)
موضعی است به مدینه به جانب کوه ذباب و گویند میان ذباب و مسجدالفتح. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ)
حشیکه. جو که بستور دهند، خارپشت، کینه. دشمنی
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ)
حساکت. کینه. عداوت. دشمنی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ تَ کَ / کِ)
دستمال. سارق. مندیل. دستار. کیس و کیسه. ج، شستکات، شساتک. (یادداشت مؤلف). مأخوذ از شسته و مغسول فارسی، و نوعی لباس بوده آتش آن را نمی سوزانده: و اخرج عن شستکه دواء. (عیون الانباء) (از الجماهر ص 201). و امرهم ان تحمل الی کل واحد منهم شستکه قیمتها دینار احمر و فیها من دینارین الی خمسه و دفع کل ما حمله اصحابه من الشساتک و الذهب. (از معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 6 ص 340). رجوع به شستکات و شستجه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ تَ)
شعوری به نقل از شرفنامه گوید: معنی آن حجت و قباله است
لغت نامه دهخدا
(حِ کَ)
به لغت مصری ستیناج است
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ)
ابن عتاب حبطی. از صعالیک عرب بود و سیستان را به غلبه بگرفت و عبدالرحمان بن حروی طائی را که حاکم سیستان از طرف امیرالمؤمنین بود بکشت. (حاشیۀ تاریخ سیستان ص 90، از فتوح بلاذری و کامل ابن اثیر). و در حق طائفۀ حبطی و حبطات گفته اند:
رایت الحمر من شرالمطایا
کما الحبطات شر بنی تمیم.
(البیان و التبیین جاحظ ج 3 ص 244). رجوع به حبطات شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ کَ)
یکی حسک. یکی خار سه پهلو. یکی شکوهه. یکی خارخسک، یکی خار سه پهلوی آهنین یا از نی، ریختن در راه دشمن را، کینۀ سخت. دشمنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از حساکه
تصویر حساکه
عداوت، کینه، دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسیکه
تصویر حسیکه
خار پشت، کینه
فرهنگ لغت هوشیار