جدول جو
جدول جو

معنی حساکل - جستجوی لغت در جدول جو

حساکل
(حَ کِ)
جمع واژۀ حسکل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حساکل
جمع حسکل، جانور بچگان
تصویری از حساکل
تصویر حساکل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ کِ لَ)
حساکلۀ جند، ریزگان لشکر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُکِ)
حنکل. ناکس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کوتاه. (منتهی الارب). قصیر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، درشت و سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ کِ)
جمع واژۀ حنکل. (مهذب الاسماء). رجوع به حنکل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ)
حساکت. کینه. عداوت. دشمنی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ کِ)
ریزه ها از هر چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دشوار. پوشیده. پیچیده
لغت نامه دهخدا
(حِ کِ)
کوچک از هر چیز. بچۀ خرد ازهر چیز. (مهذب الاسماء). خرد از هر چیز که باشد. بچۀ خرد از هر جانوری. (منتهی الارب). ج، حساکل و حسکله، آنچه بپرد از آهن گرم گاه کوفتن
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ)
ردی از هر چیز
لغت نامه دهخدا
تصویری از حساکه
تصویر حساکه
عداوت، کینه، دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسکل
تصویر حسکل
جانورک جانور بچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساکله الجند
تصویر حساکله الجند
زیرکان سپاه
فرهنگ لغت هوشیار