جدول جو
جدول جو

معنی حسانون - جستجوی لغت در جدول جو

حسانون
(حَ)
جمع واژۀ حسان و جمع دیگر نعتهای مذکر از حسن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کسایون
تصویر کسایون
(دخترانه)
کتایون، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سه دختر قیصر روم و همسر گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حانون
تصویر حانون
(پسرانه)
صاحب نعمت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
چیزی یا کسی را به جایی بردن مثلاً مرا تا محل کارم رساند
آگاهی دادن، گفتن مطلبی به کسی
چیزی را به چیز دیگر نزدیک کردن، متصل کردن دو چیز به یکدیگر مثلاً دو سرنخ را به یکدیگر رساند
پرورش دادن، پروراندن
کنایه از باعث ازدواج دو نفر شدن
خبر یا سلام یا مانند آن را به جایی بردن، ابلاغ کردن
دلالت کردن، نشان دادن
وارد کردن
پسوند متصل به واژه به معنای دادن مثلاً آسیب رسان
فرهنگ فارسی عمید
(حَ / حُ)
المقری البناء التمار. محدث است. علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
لغت نامه دهخدا
صاحب اقلیم بزرگ، پسر سومین خشیارشا و جانشین او. وی در 465 قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست و او را درازدست لقب داده اند. این اسمها معمولاً معنی لغوی دارد اما دکتر جان ویلسن میگوید مقصود از این عبارت این است که این پادشاه صاحب یک اقلیم بزرگی بوده است. در اول او را وادار کردند که در بنای اورشلیم مخالفت کند (عزرا 4:7) ، اما بعد از مدتی اجازت داد (6:14). مترجمین قدیمی او را اشتباهاً گمان بردند که یک مجوسی کاذبی بود که میخواست ادعا کند که او اسمردیس برادر کامبزیای متوفی است که بجای او بمیزان هفت ماه سلطنت کرد. در سال هفتم سلطنتش (458 قبل از میلاد) ارتخششتا، از ارتاگزرس عورا را اجازت داد عده کثیری از اسراء را به اورشلیم مرجوع دارد تا هیکل را بنا کنند (عزرا 7:1 و 11 و 12 و 21 و 8:1) در سال هشتم سلطنت خود (445 قبل از میلاد) نحمیا را اجازت داد که اولین دفعه به اورشلیم برود و دیوار شهر را دوباره بنا کنند (نحمیا 2:1و غیره). در سی ودومین سال سلطنتش (433- 432 قبل از میلاد) بعد از آنکه نحمیا به ایران مراجعت کرد او را حاکم شهر جدید اورشلیم ساخت و بوطن خویش روانه کرد (13:6). ارتاگزرس در سنۀ 425 قبل از میلاد وفات کرد. (قاموس کتاب مقدس). معنی لغوی کلمه (در پارسی باستان: ارته خشثره) دارندۀ شهریاری مقدس است. رجوع به اردشیر شود، پشیمان شدن، درنشستن تیر به نشانه. (منتهی الارب) ، استوار شدن چیزی در چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، ثابت بودن بجائی، بخیلی کردن. (منتهی الارب). بخیل شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثمانون
تصویر ثمانون
هشتاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسانین
تصویر لسانین
دو زبان، پارسی و تازی تشنیه لسان. دوزبان، فارسی و عربی
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به مینیون اکسید ملحی سرب را گویند وبصورت گردی (پودری) سرخ رنگ و درآب غیرمحلول است. در برابر حرارت به اکسید قلیایی سرب میباشد وبنام ماسیکومشهوراست تبدیل میشود. ماده اخیربصورت بلورهای قرمزونارنجی متبلور میگردد و آنرا لیتارژ نامند چون رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است (شنگرف سولفور دوظرفیتی جیوه است) و همان مورد استعمال را درنقاشی دارد. دراغلب ماخذ قدیم آنرا باشنگرف اشتباه کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رساطون
تصویر رساطون
لاتینی تازی گشته می باده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
رسانیدن، کسی یا چیزی را بجائی یا نزد کسی بردن، فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساتون
تصویر بساتون
پارسی تازی شده:، جمع بستان، بوستان ها جمع بستان بوستانها
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده زراندوک از گیاهان گیاهی از تیره زرآوند که پایاست و در جنگلهای مرطوب نواحی معتدله اروپا میروید. سوش و ریشه آن بوی معطر دارد و در طب بعنوان مسهل و مقیی مصرف میگردد. برباله، اسارون شامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمانون
تصویر ثمانون
((ثَ))
هشتاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
((رَ یا رِ دَ))
چیزی یا خبری را به کسی دادن، پروراندن، رسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
Convey
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
transmettre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
पहुंचाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
สื่อสาร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
kuwasilisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
전달하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
伝える
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
להעביר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
menyampaikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
übermitteln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
overbrengen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
transmitir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
trasmettere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
transmitir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
传达
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
przekazywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
передавати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
передавать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
পৌঁছানো
دیکشنری فارسی به بنگالی