جدول جو
جدول جو

معنی حزیم - جستجوی لغت در جدول جو

حزیم
(حَ)
حازم. هشیار در کار
لغت نامه دهخدا
حزیم
(حَ)
سینه. (منتهی الارب) ، پیرامن سینه. گرداگرد سینه، میانۀ سینۀ ستور که جای تنگ بستن است. (منتهی الارب). ج، احزمه و حزم
لغت نامه دهخدا
حزیم
مرد دانا و هوشیار در کار
تصویری از حزیم
تصویر حزیم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حلیم
تصویر حلیم
(پسرانه)
بردبار، شکیبا، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حزین
تصویر حزین
(پسرانه)
اندوهگین، غمگین، لقب یکی از شاعران قرن دوازدهم، حزین لاهیجی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حکیم
تصویر حکیم
(پسرانه)
دانا به علوم مختلف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حزام
تصویر حزام
تنگ اسب، هرچه با آن چیزی را می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
دارای حجم، پرحجم، بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حطیم
تصویر حطیم
دیوار کعبه، آنچه مابین رکن، زمزم و مقام قرار دارد. از آن جهت به این نام خوانده شده که مردم در آنجا اظهار شکستگی و فروتنی می کنند و با خشوع و خضوع دست به دعا برمی دارند. در زمان جاهلیت در آنجا سوگند می خوردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حریم
تصویر حریم
پیرامون و گرداگرد خانه و عمارت، مکانی که حمایت و دفاع از آن واجب باشد، آنچه حرام شده و مس آن جایز نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزین
تصویر حزین
غمگین، اندوهگین، اندوهناک، غمناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلیم
تصویر حلیم
خوراکی که از گندم و گوشت پختۀ له شده تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حکیم
تصویر حکیم
پزشک، دانا، دانشمند، خردمند، فیلسوف، از نام های خداوند
حکیم علی الاطلاق: ذات باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
(حَ مَ)
ابن الثابت. خوندمیر در حبیب السیر در ذیل عنوان ’ذکر بعضی از حکایات و غرایب روایات که ازجنیان منقول است’ داستانی از این مرد از ابوعامر راهب نقل کرده است. (خاتمۀ حبیب السیر چ سنگی تهران ص 402). و در چ خیام ج 4 ص 684 خزیمه با خاء معجمه است
ابن حرب. از قبیلۀ بجیله است. (منتهی الارب) (تاج العروس)
ابن حیان. از قبیلۀ بنی سامه بن لوی است. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
طایفه ای از مضر و ازمه نیز نامیده شود. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حزیمه که بطنی از قضاعه است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حمیم
تصویر حمیم
قریب و خویشاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطیم
تصویر حطیم
دیوار کعبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیم
تصویر تزیم
آگندگی آکندگی، پراکندگی، پیوستن از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
دانا، داننده، خردمند، استوار، راست کار، سزاوار، و نامی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیم
تصویر حلیم
بردبار، خویشتن دار و نامی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزیب
تصویر حزیب
کار سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشیم
تصویر حشیم
تهم، مهمانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریم
تصویر حریم
پیرامون، گرداگرد، خانه، مکانی که دفاع از آن لازم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزام
تصویر حزام
باربند، کسی که بار بندد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزوم
تصویر حزوم
جمع حزم، پشته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزیز
تصویر حزیز
کوشا مرد، زمین پر سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزیق
تصویر حزیق
گروه چپیره (جماعت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزین
تصویر حزین
اندوهگین، غمناک، افسرده، مهموم، مغموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذیم
تصویر حذیم
برنده، بران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
ستبر، کلفت، ضخیم، گنده، هنگفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزیم
تصویر رزیم
آوای شیر، کف چون کف شیر، سیاب (حباب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزیم
تصویر عزیم
دشمن نیرومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
گنجا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حکیم
تصویر حکیم
فرزانه
فرهنگ واژه فارسی سره