نام صورتی از صور فلکیه از ناحیۀ شمالی و آنرا بر صورت مردی مارافسای توهم کرده اند. ماری به دست گرفته و آن بیست وچهار کوکب است و خارج از صورت پنج کوکب است. و صورت مار این مارافسای را حیه نامند. (از جهان دانش). نام صورت هشتم از نوزده صورت فلکی شمالی قدماست. (مفاتیح العلوم). و رجوع به التفهیم شود
نام صورتی از صور فلکیه از ناحیۀ شمالی و آنرا بر صورت مردی مارافسای توهم کرده اند. ماری به دست گرفته و آن بیست وچهار کوکب است و خارج از صورت پنج کوکب است. و صورت مار این مارافسای را حیه نامند. (از جهان دانش). نام صورت هشتم از نوزده صورت فلکی شمالی قدماست. (مفاتیح العلوم). و رجوع به التفهیم شود
زمینی است مابین مکه و مدینه زادهمالله شرفاً. (آنندراج). موضعی است در راه مکه نزدیک بجحفه، و گفته شده که بزواء شهرکی بود بنزدیک مدینه که از ساحل ارتفاع داشت و پرنور بود و مابین جار و ودان و غیقه قرار داشت و گرمترین شهرهای خدای بود که بنوضمره از طائفۀ بنی بکر بن عبدمناه بن کنانه در آن سکونت داشتند. (از معجم البلدان)
زمینی است مابین مکه و مدینه زادهمالله شرفاً. (آنندراج). موضعی است در راه مکه نزدیک بجحفه، و گفته شده که بزواء شهرکی بود بنزدیک مدینه که از ساحل ارتفاع داشت و پرنور بود و مابین جار و ودان و غیقه قرار داشت و گرمترین شهرهای خدای بود که بنوضمره از طائفۀ بنی بکر بن عبدمناه بن کنانه در آن سکونت داشتند. (از معجم البلدان)
زنی که پشت او نزدیک کج باشد یا وسط پشت براست وی مشرف گردیده یا سینه اش بیرون آمده باشد. (آنندراج). نعت مؤنث ابزی ̍ از بزا بمعنی برآمدگی سینه و فرورفتگی پشت. (از معجم البلدان). مؤنث ابزی ̍ یعنی زنی که پشت از نزدیک سرینش کج باشد، و یا سینه اش بیرون آمده و پشت وی درآمده باشد، و یا سرینش بیرون آمده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به بزا و ابزی ̍ شود
زنی که پشت او نزدیک کج باشد یا وسط پشت براست وی مشرف گردیده یا سینه اش بیرون آمده باشد. (آنندراج). نعت مؤنث اَبْزی ̍ از بَزا بمعنی برآمدگی سینه و فرورفتگی پشت. (از معجم البلدان). مؤنث اَبْزی ̍ یعنی زنی که پشت از نزدیک سرینش کج باشد، و یا سینه اش بیرون آمده و پشت وی درآمده باشد، و یا سرینش بیرون آمده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به بَزا و اَبْزی ̍ شود