جدول جو
جدول جو

معنی حزق - جستجوی لغت در جدول جو

حزق
(تَ شَوْ وُ)
حزق رباط، برکشیدن بند و تنگ کردن آنرا و همچنین است حزق وتر. (منتهی الارب) ، پیچیدن و افشردن و فشاردن و محکم بستن رسن. (منتهی الارب). محکم بستن به رسن. (تاج المصادر بیهقی). به رسن بستن سخت. فشردن و کشیدن اوتار را، تیز دادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حزق
(حَ زَ)
بخیلی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حزق
(حَ زُق ق / حُ زُ ق ق)
حزقّه یا حزقّه. مرد کوتاه که گام نزدیک نهد بجهت کوتاهی قامت و ضعف بدن، مرد سخت بخیل، مرد تنگخوی و بدخوی، مرد تنگ کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حزق
(حُ زُ ق ق)
حزقّه. کوتاه. (منتهی الارب) ، کسی که گام نزدیک نهد بجهت ضعف بدن. (منتهی الارب) ، تنگ کار. (آنندراج) ، کلان شکم کوتاه که در رفتن سرین بجنباند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حزق
(حُزْ زَ)
جمع واژۀ حزیقه
لغت نامه دهخدا
حزق
(حِ)
حزقه. حزب. گروه مردم. جماعتها، گروه مرغان. (منتهی الارب) ، گروه زنبوران و جز آن. ج، حزق، نوعی از مرکب که به پالان خر ماند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حزق
(حِ زَ)
جمع واژۀ حزق. جمع واژۀ حزقه
لغت نامه دهخدا
حزق
زفتی، تنگاندن تنگ کردن، تیز دادن، پیچیدن، افشردن دسته گروه، گروه مرغان، پالان کوچک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ زُقْ قَ)
کلان شکم کوتاه که در رفتن سرین بجنباند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ قَ)
حزق. ج، حزق
لغت نامه دهخدا
(حِ)
به معنی فراموشکار، اول زادۀ یوسف است و چون یعقوب را اجل فرارسید یوسف منسی و افرائیم را با خود برداشته و به نزد بستر یعقوب برد تا ایشان را مبارک فرماید... (از قاموس کتاب مقدس). پسر یوسف بن یعقوب البکر که یکی از اسباط بنی اسرائیل بدو منسوب است. (از اعلام المنجد). رجوع به قاموس کتاب مقدس و سفر تکوین 48 آیۀ 5 و مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
حزقیال. حزقل (بمعنی قوت اﷲ میباشد). و او پسر بوزی کاهن بود که در یهودیه متولد گردید و هم در آنجا ایام طفولیت خود را بسر برده در سال 598 قبل از میلاد بخت النصر او را اسیرکرده با یهویاکین شهریار یهودا در اراضی کلدانیان در کنار نهر خابور مسکن داد. و تخمیناً بیست و دو سال یعنی از سال 595 الی 573 قبل از میلاد تا چهارده سال بعد از آخرین اسیری در اورشلیم نبوت مینمود و از بعضی علامات و اشارات معلوم میشود که خانه ای مختص به خودش داشت. (حزقیال 8:1) و هم اینکه زوجه او بغتهً فوت کرد (حزقیال 24:16-18). علی الجمله او در میان یهود صاحب مقام رفیع و درجۀ منیع بود و همواره از تمام قوم مورد توقیر و تبجیل بوده مشایخ و روسای قوم او را در حل مشکلات مشارالیه و معتمدعلیه میدانستند (حزقیال 8:1و 11:25 و 14:1 و 20:1). گویند که او از دوستان خالص و صمیمی ارمیای نبی بوده بطوری که بعضی از اوقات نبوات خود را مبادله نموده یکی آوازۀ حزن و اندوه و نوحه و مرثیۀ دیگری را که بالنسبه بشهر منهدم مذکورداشته تکرار مینماید و هر دوی ایشان بکمال یقین آن حالتی را که بعد از این حالت ناهنجار و ناگوار خواهدبود دریافته و چگونگی ثبت و نقش شریعت را بر قلوب قوم فهمیده بودند. (ارمیا 31:33) (حزقیال 11:19 و 18:31). از چگونگی زمان مرگ او هیچ اطلاعی نداریم جز اینکه برحسب تقلید مقتول و در مقبره ای که در حوالی بغداد است مدفون میباشد. باری او شخص وطن پرست و ثابت عزم و غیور بوده خود را محض خدمت به قواعد دینی خود وقف نموده انواع و اقسام شرور و فساد را دفع می نمود و شکی نیست که در مدت اسیری، جد و جهد او در این بود که قوم یهود را بحال خودشان نگاه دارد. هید گوید که او همچو اشعیا فقیه و صاحب رؤیا و همچون ارمیا مصلح و شفیع و همچون دانیال دارای امارت نبود. بلکه تصرفات او در قوم همچون کاهنان بود و بیش از صد کرت به لقب پسر آدم ملقب گشته در حالتی که هیچ یک از پیغمبران بدین لقب ملقّب نگردیده اند جز دانیال که فقط یک دفعه پسر آدم خوانده شده است (دانیال 8:17) و این معنی دلالت مینماید که او در حضور خدا نه تنها شاهد حی بلکه کاهن معزز و مکرم و از جهتی همچون پسران بوده، اما کتاب نبوت او بطور نیک و طرز پسندیدۀ تاریخی ترتیب یافته و شامل رؤیاهای مختلف و رموز متعّدد و امثال وتشبیهات و اشارات و نبوات است و دارای اعمال رمزیۀچندی است که در حقیقت وی آنها را معمول نداشته بلکه محض ادای فصاحت و بیان ذکر کرده است. از قراری که مستفاد میشود او در بنا و کار بنائی مهارت تام داشته است زیرا که اکثر شواهد و مثالهای او اشاره به این معنی است. و نیز آن کتاب دارای مطالب مهمه ای است که خواننده را فهمیدن آن بسیار مشکل است مانند ذکر ’چرخ با حیوانات’. قوم یهود نبوات او را از جملۀ کتابها میشمرند که شخص را جایز نیست که قبل از سی سالگی بخواند. و در این ایام بواسطه پرتو اشعۀ آفتاب علم و اکتشافات جدیده آشوریه بسیاری از رمزیات او به وضوح پیوسته است و حقیقت امور تخیلیۀ او معلوم گردیده است.از آن جمله شیری که با بالهای عقاب است، و گاوی با سر انسان و غیره که در ایام قدیم معلوم نبود و فعلاً در میانۀ نینوا که در زمان قدیم منهدم گشته، کشف و آشکار میگردد. و کتاب نبوت او به دو قسم منقسم گشته:یکی بخرابی اورشلیم از دست بخت النصر منتهی میگردد ودیگری از آن انتها شروع میکند. و قسم اول از فصل اول الی 24 است که محتوی نبواتی است و اشاره به مطالبی مینماید که قبل از انهدام اورشلیم واقع شد و به طرزتاریخی از سال پنجم اسیری تا سال نهم آن ترتیب یافته، و قسم دوم از باب بیست و پنجم الی چهل و هشتم است که دارای نبوات و رؤیاهائی است که بعد از سقوط اورشلیم واقع شده و اکثر آنها وعده و وعید نسبت به عمون و موآب و ادوم و فلسطین و صور و صیدا و مصر است (30:32 و باب 35) توصیف دینونت کوه سعیر است. از آن پس نبواتی است که درباره استقرار مجدد ملکوت خدا میباشد (36:48) و با وجودی که اقتباسات صریحه از کتاب حزقیل در عهد جدید یافت نمیشود، در مکاشفات یوحنّا اشارات و مطالبی هست که مشابه با مطالب او است. و بابهای چهل الی چهل وهشت رؤیای هیکل است که بسیار عجیب میباشد و بر هر مطالعه کننده لازم میشود که در آن دقت نماید زیرا که همین رؤیا اسباب امتیاز آن کتاب از سایرکتب انبیا است و فی الحقیقه رؤیای بسیار عجیبی است که توصیف هیکل جدید را که حزقیال در سال 25 اسیری و چهاردهم انهدام شهر مقدس از زبر کوهی بلند مشاهده نموده مینگارد، با وجودی که مفسرین مدعّی آنند که فقط تعریف هیکل سلیمان میباشد باز گمان اکثر از ایشان براین است که اشاره به امور آینده میباشد و عدم توافق اینان نیز ظاهر است. زیرا که بعضی آن را ناشی از خیالات نبوتی میدانند که نسبت به هیکل ’زرو بابل’ خواهدداشت و برخی گمان دارند که اشاره به بنائی مبهم و نامعلوم و اخبار از برکت آینده میباشد. و جمعی دیگر گویند که نبوت از نفس مسیح است. (قاموس کتاب مقدس ص 322). و حسن بصری گوید: ذوالکفل که در قرآن آمده است. هم اوست و مدفن او میان حله و کوفه است و او معاصر اسارت بنی اسرائیل به بابل بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی). و در تاریخ طبری مسطور است که ایوب در اواخر عمر از جملۀ اولاد خود حزقیل را وصی ساخت و حزقیل به مرتبۀ نبوت رسید و ذوالکفل لقب یافت. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 78). زمره ای گمان برده اند که ذوالکفل لقب الیسع بوده و فرقه ای را عقیده آنکه حزقیل را ذوالکفل میخوانده اند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 110). پدر او (حزقیل) بروایت متون الاخبار ’بورا’ نام داشت و مستوفی گوید: نسب حزقیل به لاوی بن یعقوب می پیوست. و چون مادرش پیر بود او را ابن العجوز گویند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 106)، نام کتاب حزقیل در تورات
نام یکی از ناقلان کتب بزبان عربی است. و او نصرانی بوده است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سخت بخیل شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تقبض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ قِ)
تنگ خوی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ زُ ق قَ)
حزق ّ
لغت نامه دهخدا
(حِ)
به معنی قوی، شخصی از بنیامینیان بود. (اول تواریخ 8:17) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حزیق
تصویر حزیق
گروه چپیره (جماعت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزم
تصویر حزم
استوار کردن، استوار بستن، تباه کردن، بریدن و کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزن
تصویر حزن
اندوه، غم، غمگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزک
تصویر حزک
فشردن، ریسمان بستن، کوفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزز
تصویر حزز
سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبق
تصویر حبق
نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزر
تصویر حزر
تقدیر کردن، تخمین نمودن، دید زدن، برآورد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرق
تصویر حرق
سوختن، سوزش، سوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزب
تصویر حزب
گروه، فرقه رسیدن چیزی بکسی رسیدن چیزی بکسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدق
تصویر حدق
نظر بچیزی کردن، نگریستن بچیزی سیاهی دیده ها سیاهی دیده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذق
تصویر حذق
خوب آموختن کاری یا مطلبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاق
تصویر حاق
میان درون، آمیغ (حقیقت) راستی حقیقت شی واقع مطلب: (حاق مطل ازین قرار است)، وسط چیزی میان شی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزق
تصویر رزق
دادن خدا بندگان را و عطا کردن آنها را، روزی دادن، روزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزق
تصویر بزق
خیو افکندن تف انداختن گلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازق
تصویر ازق
تنگی، تنگ گردیدن، تنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزقل
تصویر حزقل
تنگخوی، نام پیامبری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزق
تصویر رزق
روزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حزن
تصویر حزن
اندوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حلق
تصویر حلق
گلو
فرهنگ واژه فارسی سره