جدول جو
جدول جو

معنی حزفره - جستجوی لغت در جدول جو

حزفره
(حِ فَرْ رَ)
جای سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حزفره
(تَ شَءْ ءُ)
پر کردن چیزی را. (منتهی الارب) ، حزفرۀ متاع، محکم بستن آن را. (منتهی الارب) ، مستعد و آماده شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حفره
تصویر حفره
گودال، سوراخ، قبر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ زَفْ فَ رَ)
مزفّر. مزفر. و رجوع به مزفر شود
لغت نامه دهخدا
(حُ فُ رَ)
خس ریزه، تیرگی آب که در تک سبو نشیند. (منتهی الارب). خره. لرد. لرت
لغت نامه دهخدا
(حَ وَ رَ)
موضعی به مکه نزدیک باب الحناطین. نام بازاری به مکه که هنگام بزرگ کردن مسجدالحرام به داخل آن افزوده گشت. (معجم البلدان) (امتاع الاسماع ص 395 ج 1) (منتهی الارب) ، (باب...) دری از درهای مسجدالحرام. و رجوع به نزهه القلوب مستوفی (ج 3 ص 2) شود. یاقوت ازدارقطنی نقل کند که محدثان آن را با تشدید واو حزوّره خوانده اند و این تصحیف است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ رَ)
هوشیاری در کار. (منتهی الارب) ، پری. (منتهی الارب) ، شکافته شدن شکوفۀ گندنا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فِ رَ)
مؤنث حافر، اوّل هر چیزی، یقال: التقوا فاقتلوا عند الحافره، یعنی در اول دچار شدن. (منتهی الارب). رجععلی حافرته، بازگشت به همان راه که آمده بود. (منتهی الارب). یقولون أ اًنّا لمردودون فی الحافره. (قرآن 10/79) ، آیا ما ردشدگانیم در حالت اوّل ؟ (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 5 ص 467). فی المثل: النقد عند الحافره او عند الحافر، یعنی در اول کلمه. و اصله ان الخیل اکرم ما کانت عندهم و کانوا لایبیعونها نسئه یقول له الرجل للرجل، ای لایزول حافره حتی یأخذ ثمنه و کانوا یقولونها عند السبق و الرّهان، ای اوّل ما یقع حافرالفرس علی الحافر، ای المحفوره فقد وجب النقد. هذا اصله ثم کثر حتی استعمل فی کل اولیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پر کردن. انباشتن. مملو کردن. (از منتهی الارب). ممتلی گردانیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از حفره
تصویر حفره
گودال، چاله، خندق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفره
تصویر زفره
ار ار بانگ خر درون میان میانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزاره
تصویر حزاره
سبوسه از بیماری ها دلسوزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذفره
تصویر حذفره
پر کردن، مملو کردن، انباشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حافره
تصویر حافره
نخست آفرینش نخست آفرینش خرد را شناس (فردوسی)، راه رفته، گودال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفره
تصویر حفره
((حُ رِ))
گودال، سوراخ، قبر، جمع حفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حفره
تصویر حفره
سوراخ، چاله، گودال، مغاک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حفره
تصویر حفره
Cavity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حفره
تصویر حفره
cavité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حفره
تصویر حفره
boşluk
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از حفره
تصویر حفره
빈 공간
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از حفره
تصویر حفره
空洞
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از حفره
تصویر حفره
חלל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از حفره
تصویر حفره
गुफा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از حفره
تصویر حفره
rongga
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از حفره
تصویر حفره
ช่องว่าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حفره
تصویر حفره
полость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حفره
تصویر حفره
holte
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از حفره
تصویر حفره
cavidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حفره
تصویر حفره
cavità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حفره
تصویر حفره
cavidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حفره
تصویر حفره
腔体
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حفره
تصویر حفره
jama
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حفره
تصویر حفره
порожнина
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حفره
تصویر حفره
Hohlraum
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حفره
تصویر حفره
shimo
دیکشنری فارسی به سواحیلی