جدول جو
جدول جو

معنی حریضی - جستجوی لغت در جدول جو

حریضی
(حُ رَ)
نسبت است به حریض که تصغیر حرض است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
حریضی
(حُ رَ)
محمد بن عبدالرحمان، مکنی به ابوالفضل نیشابوری. محدث است. محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ رَ)
منسوب به حریج، بطنی از فزاره. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُ ضی ی)
اشنانی. اشنان فروش
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حرض. برجامانده که برخاستن نتواند
لغت نامه دهخدا
(اِسْ)
برانگیختن کسی را بر جنگ کسی. یاحض بدان معنی است و حضیضی اسم است از آن. (منتهی الارب)
برانگیختن کسی را بر جنگ کسی. حض. (متن اللغه). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(حَرْ را)
عمل حرّاض. گچ پزی. رجوع به حرّاض شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حریف بودن. رجوع به حریفی جستن و حریفی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
برسوی، از مردم بروسه. معاصر سلطان سلیم خان قدیم، نامش عبدالله بن محمد مرزیفونی رومی (1066 هجری قمری) شاعریست ترک و او را دیوانیست. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و هدیهالعارفین ج 1 ص 477 شود
قورقوردبن بایزید. متوفی به سال 918 هجری قمری او راست: دیوانی به ترکی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حریم. قبیله ای از یمن منسوب به حریم، محله ای بزرگ در جانب غربی بغداد. (سمعانی). رجوع به حریم دارالخلافه و حریم طاهری شود
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
منسوب به حریم، بطنی از صدف. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
نسبت است به جدی حریث نام. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
سمره بن جندب بن هلال بن حریج بن مره بن حروف فزاری. پیغمبر را درک کرد. عبدالرحمان بن ابی لیلی از وی روایت دارد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
سعید بن ایاس. از تابعان است. مستوفی گوید: در سنۀ اربع و اربعین و مائه (144 هجری قمری) نماند. (تاریخ گزیده ص 247)
عبدالملک بن ادریس، معروف به حریری. قصیدۀ وی را ثعالبی در یتیمهالدهر آورده است. (یتیمهالدهر ج 1 ص 437)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
چگونگی و صفت و حالت حریص. حرص. شره. ولع:
علما را که همی علم فروشند ببین
به ربایش چو عقاب و به حریصی چو گراز.
ناصرخسرو.
از حریصی کار دنیا می نپردازی به دین
خانه بس تنگست و تاری می نبینی راه در.
ناصرخسرو.
آن دگر بهر ترهب در کنشت
و آن دگر بهر حریصی سوی کشت.
مولوی.
از حریصی گدای ره باشی
باش قانع که پادشه باشی.
مکتبی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حریر، نوع معروف از ثیاب. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ ضَ)
نام موضعی از بلاد هذیل که تأبط شراً در آنجا بقتل رسید و مادرش در شعری که در رثاء پسر سرود نام این محل را یاد کرد. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب است به جدی از اجداد موسوم به حریص. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
ابوبکر بن محمد بن ابراهیم حرضی یمانی شافعی زنده در 893 هجری قمری دیوان شعر دارد. و نیز او راست: ’روضهالحنفاء فی سیرهالمصطفی’. (هدیه العارفین ص 238)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
علی بن احمد، مکنی به ابوالحسن، فاسی مالکی فقیه. در هنگام حج به مکه در 1145 هجری قمری درگذشت. او راست: ’شرح شفا’ از قاضی عیاض. ’شرح منظومۀ ذکری’ در مصطلح الحدیث. ’شرح موطاء’ از مالک. ’مختصر الاصابه’ از ابن حجر. مختصر ’نفح الطیب’ مقری. (هدیه العارفین ج 1 ص 766)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب است به حریشه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
محمد بن عبدالرحیم بن محمد بن شیخ حریز حسینی قاسمی سیوطی مالکی. پس از سال 1120 هجری قمری درگذشت. او راست: ’الکواکب الدریه فی حل الفاظ الجوهره اللقانیه’ در علم توحید در یک مجلد. (هدیه العارفین ج 2 ص 311)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حریز، قریه ای به یمن. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حریض
تصویر حریض
فرو مانده زمینگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیضی
تصویر حیضی
آنکه نطفه وی بهنگام حیض مادر انعقاد یافته، بدکار بدکردار شرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریصی
تصویر حریصی
عمل حریص: آزمندی، طمعکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریری
تصویر حریری
پرندی، پرند باف، پرند فروش حریر باف ابریشم تاب، حریر فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریضی
تصویر مریضی
بیماری
فرهنگ واژه فارسی سره
حریرباف، ابریشم تاب، حریرفروش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بیماری، عارضه، کسالت، ناخوشی، علت، تب، درد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خود را در یک مریضخانه می بینید: بدشانسی در آینده
دیگران در مریضخانه هستند: یک کارخوشایندو خبرهای خوش
دشمنان در مریضخانه هستند: بدبختی
بچه ها در مریضخانه هستند: کمبود مالی
حال شما کاملاً خوب شده و مریضخانه را ترک میکنید: بر مشکلات پیروز می شوید.
یک راهبه در مریضخانه به شما کمک می کند: خداوند به شما کمک خواهد کرد.
شما در یک مریضخانه بستری هستید برای درمان روانی: اخلاق تند و پرهیجان خود را بیشتر کنترل کنید. کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب