جدول جو
جدول جو

معنی حرک - جستجوی لغت در جدول جو

حرک
(حَ رِ)
غلام ٌ حرک، نوچۀ سبک تیزخاطر. (منتهی الارب). جوان چست و زیرک
لغت نامه دهخدا
حرک
(حَ)
موضعی است. عبیدالله بن قیس الرقیات گوید:
ان شیباً من عامر بن لؤی
و فتواً منهم رقاق النعال
لم یناموا اذ نام قوم ٌ عن الوت
ر بحرک فعرعر فالسخال.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
حرک
(تَ)
به زور کتف زدن. (تاج المصادر بیهقی). بر زبر کتف زدن. (دهار) ، استوار کردن چیزی، به رسن محکم بستن، فشردن، جنبیدن. (منتهی الارب) ، زدن بر حارک شتر، بازماندن و سر برزدن از حقی که بر وی بود، عنین گردیدن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حرک
بادروج را به تازی الحرک گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به بادروج شود
لغت نامه دهخدا
حرک
جنبش
تصویری از حرک
تصویر حرک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حرکت
تصویر حرکت
حرکت (Action) فرمانی است که کارگردان سر صحنه فیلم برای شروع کار به بازیگران میدهد. این فرمان معمولا بعد از آمادگی نور، صدا و دوربین صادر می شود و کارگردان به ترتیب می گوید `نور، صدا، دوربین` و اگر ایرادی درعملکرد شروع این مرحله پیش نیاید، دستور `حرکت` می دهد،
اکشن به رویداد مقابل دوربین نیز گفته می شود.
در اصطلاح به فیلمهای پر زد وخورد با حرکات فراوان دوربین و ریتم پرهیجان و سریع تدوین نیز گفته می شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
تغییر مکان دادن مثلاً فردا حرکت خواهم کرد،
کنایه از رفتار مثلاً حرکت بی ادبانه، جنبش،
در علوم ادبی هر یک از سه علامت نوشتاری واکه های کوتاه، شامل -، -، و-، حرکت انتقالی مثلاً در علم نجوم حرکتی که کرۀ زمین در مدت ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه دور خورشید انجام می دهد و موجب به وجود آمدن چهار فصل می شود،
حرکت وضعی مثلاً در علم نجوم حرکتی که کرۀ زمین در مدت ۲۴ ساعت دور محور خود انجام می دهد و موجب به وجود آمدن شب و روز می شود
فرهنگ فارسی عمید
(حَ کَ)
درخت چوب پنبه. شویر. شوبر. زلنفج. برینس
لغت نامه دهخدا
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
مقابل سکون، آرام، جنبش، جنبیدن، تکان
فرهنگ لغت هوشیار
جنبه نشانه هایی که رفتار وات ها را می نمایانند: زبر زیر پیش، جنبش چال اورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
((حَ رَ کَ))
تکان خوردن، جنبیدن، جابه جا کردن، تکان دادن، جنبش، فعالیت، رفتار، عمل، هر یک از سه نشانه نوشتاری واکه های کوتاه شامل فتحه، کسره و ضمه، خروج از حالت موجود به طور تدریج (فلسفه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
جنبش، جنبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
حركةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
Motion, Movement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
mouvement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
תנועה , תנועה
دیکشنری فارسی به عبری
حرکت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
حرکت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
আন্দোলন , গতি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
harakati
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
운동 , 움직임
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
動き
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
beweging
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
गति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
gerakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
การเคลื่อนไหว , การเคลื่อนไหว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
movimiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
movimento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
运动
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
ruch
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
рух
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
Bewegung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
движение , движение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
movimento
دیکشنری فارسی به پرتغالی