جدول جو
جدول جو

معنی حرن - جستجوی لغت در جدول جو

حرن
(حُرْ رِ)
شهری است بنزدیکی آمد
لغت نامه دهخدا
حرن
(تَ شَ عُ)
ندافی کردن پنبه را، حرن در بیع، زیادت و کم نکردن در آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسن
تصویر حسن
(پسرانه)
نیکو، زیبا، نام امام دوم شیعیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حره
تصویر حره
(دخترانه)
زن آزاده، لقب زنان اشرافی، خاتون، نام خواهر محمود غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
(حِ رِنْ نَ)
نام قریه ای به یمامه در کوه از بنی عدی بن حنیفه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
نام شهری به أرمینیه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ قِ فَ)
زن کوتاه بالا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ فَ)
سطبر درشت خلقت و کلان. بزرگ پهلو. سطبر و کلان و درشت
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
کوهی در برلور. (از سفرنامۀ استرآباد و مازندران رابینو ص 130)
لغت نامه دهخدا
(حَ نی ی)
منسوب به حرّان، شهری به شام به جزیره ابن عمر بر خلاف قیاس. حرنانیان همان صابئین باشند. رجوع به حرّانی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حران
تصویر حران
تشنه، عطشان
فرهنگ لغت هوشیار
گناه خیره شدن چشم، بحث، حرمت، تنگ شدن خیره شدن چشم، بحث، حرمت، تنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرث
تصویر حرث
کشت کردن، کاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرب
تصویر حرب
نبرد، ستیز، رزم، کارزار، مقاتله، پیکار، پرخاش
فرهنگ لغت هوشیار
ناروا شدن، حرمت احرام به حج، اهل و عیال مرد، حرمت که حفاظت آن واجب است احرام به حج، اهل و عیال مرد، حرمت که حفاظت آن واجب است گرداگرد مکه، پیرامون کعبه، حرم خدای، گرداگرد خانه خدا گرداگرد مکه، پیرامون کعبه، حرم خدای، گرداگرد خانه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجن
تصویر حجن
کجی خمیدگی خماندن، باز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتن
تصویر حتن
مانند، قرین، همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حان
تصویر حان
فروشگاه میفروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبن
تصویر حبن
بیماری تشنگی، علت استسقاء
فرهنگ لغت هوشیار
اندازه کردن، تقدیر، تخمین، تقدیر کردن، تخمین کردن آنچه بدان گردن بندند آنچه بدان گردن بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرد
تصویر حرد
خشم، گوشه گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرن
تصویر ثرن
رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرس
تصویر حرس
نگهبانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرش
تصویر حرش
صید کردن، خراشیدن درشتی، خشونت درشتی، خشونت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرص
تصویر حرص
ولع، طمع، آرزو، هوا، زیادت جویی، حریصی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرض
تصویر حرض
فساد و تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
حد، لب، کناره، لبه، کرانه، تیزی، جانب کلمه، سخن گفتن، کلمه ای که قبل از ترکیب با کلمه دیگر معنی مستقل از آن مفهوم نشود کلمه، سخن گفتن، کلمه ای که قبل از ترکیب با کلمه دیگر معنی مستقل از آن مفهوم نشود
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از خانواده آرنها که از انواع آن اریصارن یا لوف آذان الفیل یا فیلگوش لوف الجعدرا میتوان نام برد. بندگاه میان ساعد و بازو از طرف بیرون: مرفق، از فنون کشتی گیری در خاک است و آن عبارتست از اینکه کت طرف را گرفته درو میکنند بطوریکه پشت طرف بخاک رسد. نوعی ازآن ایستاده عمل میشود و آنرا (آرنج سر پا) گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درن
تصویر درن
چرک، ریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرک
تصویر حرک
جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترن
تصویر ترن
قطار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرب
تصویر حرب
جنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرص
تصویر حرص
آز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرف
تصویر حرف
سخن، بندواژه، وات، واج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حزن
تصویر حزن
اندوه
فرهنگ واژه فارسی سره