جدول جو
جدول جو

معنی حرقانیه - جستجوی لغت در جدول جو

حرقانیه
(حَ رَ نی یَ)
عمامهٌ حرقانیّه، دستار خاکستری رنگ. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گروهی از فلاسفه که اشیا را زادۀ توهم می دانستند و منکر وجود حقیقی اشیا بودند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردانیه
تصویر گردانیه
گوشه ای در دستگاه نوا
فرهنگ فارسی عمید
(سَ نی یَ)
زنبیل. (دزی ج 1 ص 649)
لغت نامه دهخدا
(گَ یَ / یِ)
نام پرده ای از موسیقی. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(گِ یَ)
در بعض نسخ دیوان منوچهری این بیت آمده:
بر فرخی و بر مهی گردد ترا شاهنشهی
این بنده را گرمان دهی و آن بنده را گرمانیه.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 81).
در دیوان چ کازیمیرسکی مصراع دوم چنین است:
این بنده را کرمان دهی وان بنده را کرمانیه
(دیوان چ کازیمیرسکی ص 107).
کازیمیرسکی در ترجمه فرانسه (ص 232) منظور از موضع اوّل را ’کرمان’ معروف و دوم را ’کرمانیه’ نوشته و در ص 380 گوید: کرمانیه در یاقوت یاد نشده امّا در مادۀ ’سمرقند’ کرمانیه ذکر شده و آن یکی از نواحی این شهر بزرگ است. شاعر میخواهد ناحیتی عظیم مانند کرمان را با محلی کوچک مانند کرمانیه مقایسه کند
لغت نامه دهخدا
(مَرْ نی یَ)
مروانیان. بنی مروان. آل مروان. رجوع به آل مروان شود.
- قصعه یا قعبۀ مروانیه، در بیت ذیل از منوچهری ظاهراً مراد کأس ام حکیم است، چه ام حکیم ساقیۀ ولید بن یزید خلیفۀ اموی مروانه نام داشته است. رجوع به تعلیقات دیوان منوچهری (ص 256) و الاغانی ابوالفرج اصفهانی شود:
خشت از سرخم برکند باده ز خم بیرون کند
وانگه ورا درافکند در قعبۀ مروانیه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(رَ نی یَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم. سکنۀ آن 55 تن. آب آن از قنات. محصول عمده آن خرما و حنا می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ نی یَ)
زراعت و فلاحت. (ناظم الاطباء). رجوع به دهقان و دهقانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ نی یَ)
زن زناکار. (ناظم الاطباء). زن فاجر. (از اقرب الموارد). عرکیّه. رجوع به عرکیه شود، زن ستبر گنده. (ناظم الاطباء). زن غلیظ و بزرگ جثه. (از اقرب الموارد). عرکیه. رجوع به عرکیه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ نی یَ)
جزیره ای است بزرگ به دریای مغرب. (منتهی الارب). جزیره ای است در بحر مغرب کبیر که غیر از صقلیه و اقریطس جزیره ای بزرگتر از آن نیست. (معجم البلدان). جزیره ای است متعلق به ایتالیا واقع در جنوب جزیره کرس که دارای 880000 تن جمعیت است و شهر معتبرآن کاگابیاری است. (از ناظم الاطباء). نام جزیره ای است به دریای روم اندر جنوب رومیه، گرد او سیصد میل است. (حدود العالم). و رجوع به نخبهالدهر دمشقی ص 21، 140، 141، 142 و الحلل السندسیه ص 110، 290، 292، 293، 294، 299، 308، 313، 320، 321، 322 و 324 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ یَ)
جزیره ای بزرگ در بحر مغرب، آنجا پس از اندلس و صقلیه و اقریطش بزرگتر از آن نیست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ نی یَ)
دهی از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان خرم شهر. دارای 250 تن سکنه است. آب آنجا از شطالعرب. محصول آن خرما است. شغل اهالی حصیربافی و زراعت است. آبادی کوت کمه نیز جزء قریۀ بالا منظور گردیده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
محله ای است به نیشابور که آن را مربقه کرمانیه گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ یَ)
تباهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، حماقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ نی یَ)
نوعی از گاو باریک سم تنک پوست که چند کوهان دارد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ نی یَ)
طائفه ای از فلاسفه که منکر وجود حقیقی اشیاء بوده اند و جهان خارج را وهم میپنداشتند و آنرا زادۀ عقول و توهمات و حواس مردم میشمردند. اینان که در قرن سوم هجری در کشور اسلام نفوذ کرده بودند، پیرو افکار شکاکان یونان و مکتب پرون بوده اند. ابن عبدربه داستانی از آمدن یک تن از ایشان به مجلس مأمون آورده گوید: ما همه اشیاء را زادۀ توهم وحسبان دانیم که مردم بقدر عقول خویش تصوری میسازند و در واقع و حقیقت هیچ نیست، پس ثمامه برخاست و سیلی بر روی وی زد که گونۀ او را سیاه نمود. حسبانی فریاد زد یا امیرالمؤمنین (مأمون) در مجلس تو با من چنین کنند ثمامه گفت: مگر من چه کردم ؟ گفت: سیلی بر گونه ام نواختی ! گفت: شاید با عطری روی تو را تدهین کرده باشم و تو چنین پنداشته ای. سپس انشاء کرده گفت:
و لعل ّ آدم امنا
والاب حوا فی الحساب
و لعل ّ ما ابصرت من
بیض الطیور هو الغراب
و عساک حین قعدت قم
ت و حین حئت هوالذهاب
و عسی البنفسج زنبق
و عسی البهار هو الشذاب
و عساک تأکل من خرا
ک و انت تحسبه کباب.
(عقدالفرید ج 2 صص 239-240)
لغت نامه دهخدا
(خَ نی یَ)
فرقه ای است از صابئیان و آنان را چهارتن معلمان است: عاذیمون، هرمس، اعیانا، اواذی. گویند که اواذی پیاز و باقلی بر آنان حرام کرده است و گفته بروزی سه بار باید نماز کنند و از جنابت غسل واجب دانند، همچنانکه از مسح میت و گوشت خوک و سگ و از مرغان هر ذات مخلب و کبوتر را پلید شمارند و از شراب و سکر و تدخین منع کنند و تزویج را جز با اجازۀ ولی و حضور شهود باطل گویند و میان دو زن جمع نکنند و طلاق را جز بحکم حاکم روایی ندهند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی جزو دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه. آب آن از رود خانه مزدقان و محصول آن غلات و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام بحر خزر. بحر آبسکون. بحر جرجان. دریای مازندران. و ارسطاطالیس آنرا ارقانیا نامیده. (معجم البلدان از ابوریحان) (تاج العروس از ابوریحان) : ولکن اشتهاره عندنا بالخزر و عندالاوائل بجرجان و سماه بطلمیوس بحر ارقانیا. (التفهیم عربی). ولکن (پیش ما) به خزر معروفست و پیشینگان او را به گرگان دانستند و بطلمیوس او را دریای ارقانیا خواند. (التفهیم فارسی تألیف بیرونی ص 170). بطلمیوس حکیم، بحرخزر را ارقانیا گفته و دور آنرا هزار فرسنگ دانسته، نیز شاعری یونانی در مائۀ چهارم قبل از میلاد وی چند هجویّه و کتابی موسوم به ((بحث اشیاء)) کرده است: ارقلیس هذا کان شاعراً من شعراء یونان و کان قد عمل اشعاراً و ذکر فیها هذا الجبّار (ذیونوسیوس) و وصفه و لحن تلک الاشعار و جعلها فی هیاکل جزیره صقلیّه یذکر بها فی کل وقت. (تاریخ الحکمای قفطی صص 21- 22). رجوع به ارخلاوس شود
لغت نامه دهخدا
(بْرِ / بِ رِ یَ)
برتانیه. بریطانیا. (نخبهالدهر دمشقی). رجوع به بریطانیا شود.
- بحر برطانیه، بحر انگلطره. بحر مانش. دریای مانش. (یادداشت مؤلف).
- برطانیهالکبیر، بریتانیای کبیر. (یادداشت مؤلف). رجوع به بریتانیای کبیر شود، ناقۀ نجیب بسیارشیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ نی ی)
عمامۀ حرقانی، دستار خاکستری رنگ. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حرقا بطنی از قضاعه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُ صی یَ)
قومی از خوارج که به حرقوص عنبری سعدی منسوبند، و محمد بن جریر طبری کتابی در رد ایشان نوشته است. (از فهرست نجاشی). صاحب ذریعه گوید که این رد را طبری مورخ (متوفی 310هجری قمری) ننوشته، بلکه محمد بن جریر بن رستم شیعی نوشته است. (الذریعه ج 10 ص 193). و رجوع به حرقوص شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حرابیه
تصویر حرابیه
چای تازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانیه
تصویر رمانیه
نارک خوراکی از دانه انار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکانیه
تصویر رکانیه
استوانی، آرمیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربانیه
تصویر دربانیه
گاو کوهه گاو کوهان دار از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوقانیه
تصویر دوقانیه
تباهی، گولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرجانیه
تصویر جرجانیه
پارسی تازی گشته گرگانج پایتخت خوارزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرطانیه
تصویر طرطانیه
کرم خاکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردانیه
تصویر گردانیه
نوایی است از موسیقی قدیم و آن آواز دوم از شش آواز قدیم بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجانیه
تصویر مرجانیه
غوکجامه خزه از گیاهان دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقانیت
تصویر حقانیت
هودش حق داشتن حق بودن، درستی و راستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقانیت
تصویر حقانیت
سزاواری
فرهنگ واژه فارسی سره