در بعض نسخ دیوان منوچهری این بیت آمده: بر فرخی و بر مهی گردد ترا شاهنشهی این بنده را گرمان دهی و آن بنده را گرمانیه. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 81). در دیوان چ کازیمیرسکی مصراع دوم چنین است: این بنده را کرمان دهی وان بنده را کرمانیه (دیوان چ کازیمیرسکی ص 107). کازیمیرسکی در ترجمه فرانسه (ص 232) منظور از موضع اوّل را ’کرمان’ معروف و دوم را ’کرمانیه’ نوشته و در ص 380 گوید: کرمانیه در یاقوت یاد نشده امّا در مادۀ ’سمرقند’ کرمانیه ذکر شده و آن یکی از نواحی این شهر بزرگ است. شاعر میخواهد ناحیتی عظیم مانند کرمان را با محلی کوچک مانند کرمانیه مقایسه کند
در بعض نسخ دیوان منوچهری این بیت آمده: بر فرخی و بر مهی گردد ترا شاهنشهی این بنده را گرمان دهی و آن بنده را گرمانیه. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 81). در دیوان چ کازیمیرسکی مصراع دوم چنین است: این بنده را کرمان دهی وان بنده را کرمانیه (دیوان چ کازیمیرسکی ص 107). کازیمیرسکی در ترجمه فرانسه (ص 232) منظور از موضع اوّل را ’کرمان’ معروف و دوم را ’کرمانیه’ نوشته و در ص 380 گوید: کرمانیه در یاقوت یاد نشده امّا در مادۀ ’سمرقند’ کرمانیه ذکر شده و آن یکی از نواحی این شهر بزرگ است. شاعر میخواهد ناحیتی عظیم مانند کرمان را با محلی کوچک مانند کرمانیه مقایسه کند
مروانیان. بنی مروان. آل مروان. رجوع به آل مروان شود. - قصعه یا قعبۀ مروانیه، در بیت ذیل از منوچهری ظاهراً مراد کأس ام حکیم است، چه ام حکیم ساقیۀ ولید بن یزید خلیفۀ اموی مروانه نام داشته است. رجوع به تعلیقات دیوان منوچهری (ص 256) و الاغانی ابوالفرج اصفهانی شود: خشت از سرخم برکند باده ز خم بیرون کند وانگه ورا درافکند در قعبۀ مروانیه. منوچهری
مروانیان. بنی مروان. آل مروان. رجوع به آل مروان شود. - قصعه یا قعبۀ مروانیه، در بیت ذیل از منوچهری ظاهراً مراد کأس ام حکیم است، چه ام حکیم ساقیۀ ولید بن یزید خلیفۀ اموی مروانه نام داشته است. رجوع به تعلیقات دیوان منوچهری (ص 256) و الاغانی ابوالفرج اصفهانی شود: خشت از سرخم برکند باده ز خم بیرون کند وانگه ورا درافکند در قعبۀ مروانیه. منوچهری
زن زناکار. (ناظم الاطباء). زن فاجر. (از اقرب الموارد). عرکیّه. رجوع به عرکیه شود، زن ستبر گنده. (ناظم الاطباء). زن غلیظ و بزرگ جثه. (از اقرب الموارد). عرکیه. رجوع به عرکیه شود
زن زناکار. (ناظم الاطباء). زن فاجر. (از اقرب الموارد). عَرکیّه. رجوع به عرکیه شود، زن ستبر گنده. (ناظم الاطباء). زن غلیظ و بزرگ جثه. (از اقرب الموارد). عرکیه. رجوع به عرکیه شود
جزیره ای است بزرگ به دریای مغرب. (منتهی الارب). جزیره ای است در بحر مغرب کبیر که غیر از صقلیه و اقریطس جزیره ای بزرگتر از آن نیست. (معجم البلدان). جزیره ای است متعلق به ایتالیا واقع در جنوب جزیره کرس که دارای 880000 تن جمعیت است و شهر معتبرآن کاگابیاری است. (از ناظم الاطباء). نام جزیره ای است به دریای روم اندر جنوب رومیه، گرد او سیصد میل است. (حدود العالم). و رجوع به نخبهالدهر دمشقی ص 21، 140، 141، 142 و الحلل السندسیه ص 110، 290، 292، 293، 294، 299، 308، 313، 320، 321، 322 و 324 شود
جزیره ای است بزرگ به دریای مغرب. (منتهی الارب). جزیره ای است در بحر مغرب کبیر که غیر از صقلیه و اقریطس جزیره ای بزرگتر از آن نیست. (معجم البلدان). جزیره ای است متعلق به ایتالیا واقع در جنوب جزیره کرس که دارای 880000 تن جمعیت است و شهر معتبرآن کاگابیاری است. (از ناظم الاطباء). نام جزیره ای است به دریای روم اندر جنوب رومیه، گرد او سیصد میل است. (حدود العالم). و رجوع به نخبهالدهر دمشقی ص 21، 140، 141، 142 و الحلل السندسیه ص 110، 290، 292، 293، 294، 299، 308، 313، 320، 321، 322 و 324 شود
دهی از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان خرم شهر. دارای 250 تن سکنه است. آب آنجا از شطالعرب. محصول آن خرما است. شغل اهالی حصیربافی و زراعت است. آبادی کوت کمه نیز جزء قریۀ بالا منظور گردیده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان خرم شهر. دارای 250 تن سکنه است. آب آنجا از شطالعرب. محصول آن خرما است. شغل اهالی حصیربافی و زراعت است. آبادی کوت کمه نیز جزء قریۀ بالا منظور گردیده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
طائفه ای از فلاسفه که منکر وجود حقیقی اشیاء بوده اند و جهان خارج را وهم میپنداشتند و آنرا زادۀ عقول و توهمات و حواس مردم میشمردند. اینان که در قرن سوم هجری در کشور اسلام نفوذ کرده بودند، پیرو افکار شکاکان یونان و مکتب پرون بوده اند. ابن عبدربه داستانی از آمدن یک تن از ایشان به مجلس مأمون آورده گوید: ما همه اشیاء را زادۀ توهم وحسبان دانیم که مردم بقدر عقول خویش تصوری میسازند و در واقع و حقیقت هیچ نیست، پس ثمامه برخاست و سیلی بر روی وی زد که گونۀ او را سیاه نمود. حسبانی فریاد زد یا امیرالمؤمنین (مأمون) در مجلس تو با من چنین کنند ثمامه گفت: مگر من چه کردم ؟ گفت: سیلی بر گونه ام نواختی ! گفت: شاید با عطری روی تو را تدهین کرده باشم و تو چنین پنداشته ای. سپس انشاء کرده گفت: و لعل ّ آدم امنا والاب حوا فی الحساب و لعل ّ ما ابصرت من بیض الطیور هو الغراب و عساک حین قعدت قم ت و حین حئت هوالذهاب و عسی البنفسج زنبق و عسی البهار هو الشذاب و عساک تأکل من خرا ک و انت تحسبه کباب. (عقدالفرید ج 2 صص 239-240)
طائفه ای از فلاسفه که منکر وجود حقیقی اشیاء بوده اند و جهان خارج را وهم میپنداشتند و آنرا زادۀ عقول و توهمات و حواس مردم میشمردند. اینان که در قرن سوم هجری در کشور اسلام نفوذ کرده بودند، پیرو افکار شکاکان یونان و مکتب پرون بوده اند. ابن عبدربه داستانی از آمدن یک تن از ایشان به مجلس مأمون آورده گوید: ما همه اشیاء را زادۀ توهم وحسبان دانیم که مردم بقدر عقول خویش تصوری میسازند و در واقع و حقیقت هیچ نیست، پس ثمامه برخاست و سیلی بر روی وی زد که گونۀ او را سیاه نمود. حسبانی فریاد زد یا امیرالمؤمنین (مأمون) در مجلس تو با من چنین کنند ثمامه گفت: مگر من چه کردم ؟ گفت: سیلی بر گونه ام نواختی ! گفت: شاید با عطری روی تو را تدهین کرده باشم و تو چنین پنداشته ای. سپس انشاء کرده گفت: و لعل ّ آدم امنا والاب حوا فی الحساب و لعل ّ ما ابصرت من بیض الطیور هو الغراب و عساک حین قعدت قمَ َت و حین حئت هوالذهاب و عسی البنفسج زنبق و عسی البهار هو الشذاب و عساک تأکل من خرا ک و انت تحسبه کباب. (عقدالفرید ج 2 صص 239-240)
فرقه ای است از صابئیان و آنان را چهارتن معلمان است: عاذیمون، هرمس، اعیانا، اواذی. گویند که اواذی پیاز و باقلی بر آنان حرام کرده است و گفته بروزی سه بار باید نماز کنند و از جنابت غسل واجب دانند، همچنانکه از مسح میت و گوشت خوک و سگ و از مرغان هر ذات مخلب و کبوتر را پلید شمارند و از شراب و سکر و تدخین منع کنند و تزویج را جز با اجازۀ ولی و حضور شهود باطل گویند و میان دو زن جمع نکنند و طلاق را جز بحکم حاکم روایی ندهند. (یادداشت مؤلف)
فرقه ای است از صابئیان و آنان را چهارتن معلمان است: عاذیمون، هرمس، اعیانا، اواذی. گویند که اواذی پیاز و باقلی بر آنان حرام کرده است و گفته بروزی سه بار باید نماز کنند و از جنابت غسل واجب دانند، همچنانکه از مسح میت و گوشت خوک و سگ و از مرغان هر ذات مخلب و کبوتر را پلید شمارند و از شراب و سکر و تدخین منع کنند و تزویج را جز با اجازۀ ولی و حضور شهود باطل گویند و میان دو زن جمع نکنند و طلاق را جز بحکم حاکم روایی ندهند. (یادداشت مؤلف)
دهی جزو دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه. آب آن از رود خانه مزدقان و محصول آن غلات و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی جزو دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه. آب آن از رود خانه مزدقان و محصول آن غلات و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
نام بحر خزر. بحر آبسکون. بحر جرجان. دریای مازندران. و ارسطاطالیس آنرا ارقانیا نامیده. (معجم البلدان از ابوریحان) (تاج العروس از ابوریحان) : ولکن اشتهاره عندنا بالخزر و عندالاوائل بجرجان و سماه بطلمیوس بحر ارقانیا. (التفهیم عربی). ولکن (پیش ما) به خزر معروفست و پیشینگان او را به گرگان دانستند و بطلمیوس او را دریای ارقانیا خواند. (التفهیم فارسی تألیف بیرونی ص 170). بطلمیوس حکیم، بحرخزر را ارقانیا گفته و دور آنرا هزار فرسنگ دانسته، نیز شاعری یونانی در مائۀ چهارم قبل از میلاد وی چند هجویّه و کتابی موسوم به ((بحث اشیاء)) کرده است: ارقلیس هذا کان شاعراً من شعراء یونان و کان قد عمل اشعاراً و ذکر فیها هذا الجبّار (ذیونوسیوس) و وصفه و لحن تلک الاشعار و جعلها فی هیاکل جزیره صقلیّه یذکر بها فی کل وقت. (تاریخ الحکمای قفطی صص 21- 22). رجوع به ارخلاوس شود
نام بحر خزر. بحر آبسکون. بحر جرجان. دریای مازندران. و ارسطاطالیس آنرا ارقانیا نامیده. (معجم البلدان از ابوریحان) (تاج العروس از ابوریحان) : ولکن اشتهاره عندنا بالخزر و عندالاوائل بجرجان و سماه بطلمیوس بحر ارقانیا. (التفهیم عربی). ولکن (پیش ما) به خزر معروفست و پیشینگان او را به گرگان دانستند و بطلمیوس او را دریای ارقانیا خواند. (التفهیم فارسی تألیف بیرونی ص 170). بطلمیوس حکیم، بحرخزر را ارقانیا گفته و دور آنرا هزار فرسنگ دانسته، نیز شاعری یونانی در مائۀ چهارم قبل از میلاد وی چند هجویّه و کتابی موسوم به ((بحث اشیاء)) کرده است: ارقلیس هذا کان شاعراً من شعراء یونان و کان قد عمل اشعاراً و ذکر فیها هذا الجبّار (ذیونوسیوس) و وصفه و لحن تلک الاشعار و جعلها فی هیاکل جزیره صقلیّه یُذکر بها فی کل وقت. (تاریخ الحکمای قفطی صص 21- 22). رجوع به ارخلاوس شود
قومی از خوارج که به حرقوص عنبری سعدی منسوبند، و محمد بن جریر طبری کتابی در رد ایشان نوشته است. (از فهرست نجاشی). صاحب ذریعه گوید که این رد را طبری مورخ (متوفی 310هجری قمری) ننوشته، بلکه محمد بن جریر بن رستم شیعی نوشته است. (الذریعه ج 10 ص 193). و رجوع به حرقوص شود
قومی از خوارج که به حرقوص عنبری سعدی منسوبند، و محمد بن جریر طبری کتابی در رد ایشان نوشته است. (از فهرست نجاشی). صاحب ذریعه گوید که این رد را طبری مورخ (متوفی 310هجری قمری) ننوشته، بلکه محمد بن جریر بن رستم شیعی نوشته است. (الذریعه ج 10 ص 193). و رجوع به حرقوص شود