جدول جو
جدول جو

معنی حرشی - جستجوی لغت در جدول جو

حرشی
(حَ رَ)
منسوب به حرش بن لعب بن ربیعه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترشی
تصویر ترشی
نوعی چاشنی اشتهاآور و ترش مزه که از پروراندن انواع سبزی و میوه، از قبیل بادنجان، خیار، سیر، پیاز، موسیر و امثال آن ها در سرکه تهیه می کنند، از چهار طعم اصلی مانند طعم سرکه، کنایه از بدخلقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرشی
تصویر آرشی
مربوط به آرش، برای مثال به زیر پی آنکه هست آتشی / که سامیش گرز است و تیر آرشی (فردوسی۲ - ۱۵۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرشف
تصویر حرشف
کنگر فرنگی، گیاهی با بوتۀ کوتاه و برگ های سفید خاردار، ساقه و برگ های تلخ و گل ها و شکوفه های خوراکی که در تحریک اشتها و تصفیۀ خون و تقویت سلول های مغز و قلب و کاهش مقدار کلسترول و اوره مؤثر است، آرتیشو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حربی
تصویر حربی
مربوط به جنگ، جنگی، در حال جنگ
جنگنده
در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حشری
تصویر حشری
شهوتران، سرباز مزدور، چریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حبشی
تصویر حبشی
از مردم حبشه، کنایه از سیاه پوست، پسوند متصل به واژه به معنای کنایه از سیاه رنگ مثلاً حبشی چهره، حبشی زلف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حشری
تصویر حشری
ترکه و اموال آنکه او را وارثی نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوشی
تصویر حوشی
شب بیم زای، سخن شگفت، مردمگریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریش
تصویر حریش
کرگدن، هزار پا
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به حرب جنگی: کوس حربی، جنگنده رزمنده مرد حربی، یا کافر حربی. یا کافر حربی. کسی که اهل کتاب (مسلمان مسیحی یهودی زردشتی) نباشد، درین صورت مسلمانان او را بقبول اسلام دعوت کنند و در صورت عدم قبول با او میجنگند و او را میکشند، گوشه ای از ماهور، گوشه ای در راست پنجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرشا
تصویر حرشا
سپندان، زبر پوست خردل
فرهنگ لغت هوشیار
کنگر، گلک پولک، ناتوان، بید گیا سرم، سنگ دریا کنار کنگر، فلس ماهی، ملخ که هنوز بال در نیاورده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
معنوی منسوب به آرش پهلوان: تیر آرشی تیری سخت دور پرتاب، منسوب به آرش سلسله اشکانی: ازو تخمه آرشی خوار شد (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرشی
تصویر طرشی
پارسی تازی گشته ترشی (در لاروس هندی معرب آمده است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرشی
تصویر عرشی
منسوب به عرش، آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرشی
تصویر قرشی
ازدوده (قریش) منسوب به قریش از قبیله قریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشی
تصویر درشی
نوعی خیار باریک و دراز
فرهنگ لغت هوشیار
کیفیت چیز ترش حموضت، کلیه مواد غذایی که مزه ترش دارند و مقداری از اسید های مختلف در ترکیبشان وجود دارد. ترشیها را بعنوان چاشنی غذا بکار میبرند، اسید، جمع ترشیها. ترشیجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
((تُ))
کلیه مواد غذایی که مزه ترش دارند و مقداری از اسیدهای مختلف در ترکیبشان وجود دارد، ترشی ها را به عنوان چاشنی غذا به کار می برند
ترشی انداختن: کنایه از بلا استفاده و عاطل گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حشری
تصویر حشری
((حَ شَ))
شهوتران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرشف
تصویر حرشف
((حَ شَ))
فلس ماهی، ملخ که هنوز بال در نیاورده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
Sourness, Tartness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حرفی
تصویر حرفی
Literal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حرفی
تصویر حرفی
буквальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
кислота , кислотность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
Säure
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حرفی
تصویر حرفی
wörtlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حرفی
تصویر حرفی
буквальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
кислотність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
kwasowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حرفی
تصویر حرفی
dosłowny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
酸味
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حرفی
تصویر حرفی
字面上的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
acidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی