جدول جو
جدول جو

معنی حربیط - جستجوی لغت در جدول جو

حربیط
(حِ)
آزاددرخت. رجوع به آزاددرخت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حربی
تصویر حربی
مربوط به جنگ، جنگی، در حال جنگ
جنگنده
در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
فرهنگ فارسی عمید
(حُ)
منسوب به حرب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
لقب غوث بن مرّبن طانجه، زیرا که مادرش را فرزندی نمی زیست، پس نذر کرد که اگر این فرزند زنده ماند بر سر او صوف ببندد، و او را ربیط کعبه گردانید تا بالغ گردید سپس آن بسوی خودکشید و ملقب به ربیط شد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مربوط. بسته شده. (ناظم الاطباء). مربوط. (اقرب الموارد). ستوربسته. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پارسای ترسایان، زاهد و حکیم که خود را از لوث دنیا بازداشته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، مرد دلیر که نگریزد. (آنندراج).
- ربیطالجاش، مرد دلیر که نگریزد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). شجاع. پردل. دلیر. رابطالجاش. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، خرمای خشک در انبان نهادۀ آب بر آن پاشیده، غوره و خرمای سرنهاده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ابراهیم بن اسحاق زاهد نحوی لغوی. اصلش مروزی است و به حربیۀ بغداد منسوبست. در 198 هجری قمری بزاد، و در 285 هجری قمری درگذشت. (سمعانی) (معجم البلدان). او راست: دلائل النبوه. غریب الحدیث. مناسک الحج. اتباع الاموات. کتاب الادب. کتاب التیمم. الحمام و آدابه. ذم الغیبه. سجودالقرآن. القضاه و الشهود. المغازی. الهدایا. (هدیه العارفین ج 1 ص 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حرب. جنگی، مقابل ذمّی. یکی از کافرانی که با مسلمانان عهد و پیمان ندارند. خلاف عهدی، مسالم، معاهد، ذمی. کافر که با مسلمین در سلم نیست. کافری که در دارالحرب زندگی کند
منسوب به حربیه، نام محله ای به بغداد. (سمعانی)
منسوب به حرب، نام مردی. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ با)
نام قصبۀ کوچکی است که در بین بغداد و تکریت واقع گشته. یاقوت گوید در اقصای دجیل است، منسوجات نخی ضخیم آن شهرت یافته و برخی از دانشمندان بدان منسوبند. رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ با)
جمع واژۀ حریب، جمع واژۀ حرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ با)
واحربی ̍، واحرباء! یا اسفی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ بی یَ)
نام محله ای بزرگ بیرون شهر بغداد و آنرا حرب بن عبدالله بلخی الراوندی قائد و یکی از سرداران ابی جعفر منصور خلیفه بنیاد کرد وآن بقرب دروازۀ معروف به باب حرب بغداد و نزدیک قبر بشر حافی و احمد بن حنبل است. و این محله در ف تنه مغول ویران شد. (معجم البلدان) (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
ناحیتی است به حوف مصر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ خوا / خا)
از نواحی مصر است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ)
نام جایی در قسمت سفلای مصر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
خشن. درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ بی یَ)
صنفی از فرقۀ کیسانیه منسوب به عبدالله بن حرب. (مفاتیح العلوم خوارزمی). فرقه ای از فرق پنجگانه فرقۀ شیعه. اصحاب عبدالله بن حرب. (بیان الادیان)
لغت نامه دهخدا
منسوب به حرب جنگی: کوس حربی، جنگنده رزمنده مرد حربی، یا کافر حربی. یا کافر حربی. کسی که اهل کتاب (مسلمان مسیحی یهودی زردشتی) نباشد، درین صورت مسلمانان او را بقبول اسلام دعوت کنند و در صورت عدم قبول با او میجنگند و او را میکشند، گوشه ای از ماهور، گوشه ای در راست پنجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیط
تصویر ربیط
پرهیزگار، پارسای ترسا، بسته، غوره خرما
فرهنگ لغت هوشیار
جنگاور، جنگجوی، جنگنده، رزم آرا، جنگی، رزمی
متضاد: بزمی
فرهنگ واژه مترادف متضاد