جدول جو
جدول جو

معنی حربصیصه - جستجوی لغت در جدول جو

حربصیصه
(حَ بَ صَ)
نوعی از زیور: ما علیه حربصیصه، نیست بر او هیچیک زیوری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ بَ صَ)
یک نوع مهره ای است. (منتهی الارب) : ماعلیهما خربصیصه،زیوری نپوشیده است. ما فی الوعا خربصیصه او ما فی السقاء خربصیصه، نیست در خنوری چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ صَ / حَمْ مَ صَ)
تره ای است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
چیزی در ریگ که بریق و لمعان دارد مانند: چشم ملخ، گوشواره. (از لسان العرب) (از تاج العروس) (منتهی الارب) ، نباتی که از دانۀ آن طعام سازند، شتر خرد، دانه ای از زیور. (منتهی الارب) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(حِ یَ)
حربائه. مؤنث حرباء
لغت نامه دهخدا
(حَ صَ)
تأنیث حریص، ابری که باران آن زمین را بخراشد از سختی. آن باران که پوست از روی زمین بردارد از سختی. (مهذب الاسماء). ج، حرائص. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آبیاری کردن زمین را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ بی یَ)
نام محله ای بزرگ بیرون شهر بغداد و آنرا حرب بن عبدالله بلخی الراوندی قائد و یکی از سرداران ابی جعفر منصور خلیفه بنیاد کرد وآن بقرب دروازۀ معروف به باب حرب بغداد و نزدیک قبر بشر حافی و احمد بن حنبل است. و این محله در ف تنه مغول ویران شد. (معجم البلدان) (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ بی یَ)
صنفی از فرقۀ کیسانیه منسوب به عبدالله بن حرب. (مفاتیح العلوم خوارزمی). فرقه ای از فرق پنجگانه فرقۀ شیعه. اصحاب عبدالله بن حرب. (بیان الادیان)
لغت نامه دهخدا
(حَ صی صَ)
مافوق موی اسب
لغت نامه دهخدا
(حَ صی صَ)
ابن اسعد. شاعری است از عرب
لغت نامه دهخدا
تصویری از حصیصه
تصویر حصیصه
موی گوش
فرهنگ لغت هوشیار