جدول جو
جدول جو

معنی حراجیج - جستجوی لغت در جدول جو

حراجیج(حَ)
جمع واژۀ حرجوج و حرجج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اراجیف
تصویر اراجیف
سخنان بیهوده، دروغ و بی اصل
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
جمع واژۀ حنجور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی جامه دان خرد و نوعی شیشه برای نگه داشتن ذرور و نای گلو. (آنندراج). رجوع به حنجور شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حبرج
لغت نامه دهخدا
(خَ جی یَ)
نام نوعی از کتب است که درباره چگونگی پرداخت خراج و دریافت آن و معامله درباره آن نوشته میشده است چه مسأله خراج در قرن یازدهم هجری (بخصوص) مورد بحث مفصلی میان علمای شیعه قرار گرفت، زیرا گروهی از ایشان که ساکن عراق و زیر سلطۀ عثمانیها بودند صاحب نظری بودند مخالف نظر آن گروه دیگر که در ایران میزیستند. رجوع به الذریعه ج 7 شود
لغت نامه دهخدا
(حَجْ جا جی یَ)
یکی از نقاط شهر واسط نزدیک ماوردان. رجوع به تاریخ ابن اثیر ج 7 ص 135شود. و از صفحۀ 125همان مجلد چنین برآید که میان اهواز و بصره بوده است
لغت نامه دهخدا
(حَجْ جا)
جمع واژۀ حجاج
لغت نامه دهخدا
(حَ می یَ)
آبی ازآن بنی زنباع از بنی عمرو بن کلاب است که تا نزدیک نسیر میرسد. (معجم البلدان)
محله ای به کوفه که بنوحرام کرده اند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حرککه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حوجله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حواجل. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حرقوص
لغت نامه دهخدا
(حَ)
گیاهی است منوم و آن غیر بنگ است
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حرشون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
شتران لاغر (واحد آن نیامده). (منتهی الارب). مجهوده از ابل، سالهای قحطناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حردون
لغت نامه دهخدا
(حَ)
سرهای کوه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ریگ توده های دراز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، ریگ توده های خرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ حندج، جمع واژۀ حندوجه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به حندج و حندوجه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حملاج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به حملاج شود، جمع واژۀ حملوج. (منتهی الارب). رجوع به حملوج شود
لغت نامه دهخدا
نورالدین محمد عبداﷲ. پزشک سلطان شاه جهان شهاب الدین مغولی از سلاطین هندوستان است. او راست: کتاب الفاظالادویه فی المواد الطیبه و المفردات. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ارجال. جج رجل و رجل. پیادگان.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کرفس بستانی. (آنندراج). کرفس. (فهرست مخزن الادویه) (اختیارات بدیعی).
لغت نامه دهخدا
(حَ جِ لَ)
جاؤوا حراجلهً، آمدند اسب سواره. مقابل عراجله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ارجاف. خبرهای موحش و مدهش. بیهودگان و سخنهای دروغ و بی اصل. (غیاث اللغات). خبرهای دروغ. خبرهای نادرست. شایعات. تعاتع:
درین ساعت خبری هول افتاد بنده انهی نخواست کرد تا نماز دیگر مددی رسد که آن رسیده شاید اراجیف باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 663). اراجیفی می افتد که فرمان شده است که بنات این قوم را بجماعتی نامزد کرده آید. (جهانگشای جوینی).
اذا وقعت المخاویف کثرت الاراجیف.
بهر سو میدویدی چون اراجیف.
سلیم (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ارجوزه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ارجوحه.
لغت نامه دهخدا
تصویری از حراجی
تصویر حراجی
مشته ای دکانی که در آن حراج کنند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ترجیج. فزونیها. یا تعادل و تراجیح. همسنگی و فزونی برابری و پیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراویج
تصویر تراویج
جلسه، نشست
فرهنگ لغت هوشیار
نام پیروان منصور حلاج پی زوای پارسی که خلش خدا را در تن او باور داشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرابیه
تصویر حرابیه
چای تازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براجیل
تصویر براجیل
بویانک (کرفس) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراجیز
تصویر اراجیز
جمع ارجوزه، چکامه ها (در بحر رجز) خودستایه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراجیف
تصویر اراجیف
جمع ارجاف، خبرهای موحش و مدهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراریج
تصویر فراریج
جمع فروبج، جوجگان خانگی چوزگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراجیف
تصویر اراجیف
جمع ارجاف، سخنان یاوه و دروغ
فرهنگ فارسی معین