- حراثه
- کشتکاری برزیگری شخم زدن
معنی حراثه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرمی و تیزی طعم چیزی
نوی تازگی نو خاستگی نوجوانی
آتش سوزی، باروت سوزی، سوختن حراقه نفت
تند و تیزی زبانگزی
نگاهبانی پاسبانی نگهداری
آواز آب، نام گونه ای ترانه که مردمان سرایند و خوانند سرودک قول نصنیف ترانه
زراعت، کشتکاری
نوعی کشتی جنگی که به وسیلۀ آن آتش و چیزهای جنگی شعله ور به سوی دشمن پرتاب می کردند
قول، تصنیف، ترانه، وجد، طرب، شور و حال صوفیان، آوازی که دسته جمعی خوانده می شود
هر مادۀ قابل اشتعال مانند پنبه برای روشن کردن آتش
سرگین در شکنبه
وراثت در فارسی رخنبری
کشت، زراعت
گشادگی، سوی، بانگ مرغان سو سوی
زارع، کشاورز
حارث ها، کشاورزان، جمع واژۀ حارث
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان