جدول جو
جدول جو

معنی حرائر - جستجوی لغت در جدول جو

حرائر
حره ها، عناوینی برای زنان و دختران پادشاهان، زنان بزرگ و شریفا، زنان آزاد، جمع واژۀ حره
تصویری از حرائر
تصویر حرائر
فرهنگ فارسی عمید
حرائر
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حرّه. (منتهی الارب). زنهای کریمه
لغت نامه دهخدا
حرائر
زن آزاد
تصویری از حرائر
تصویر حرائر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ ءِ)
جمع واژۀ حریصه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
موضعی است به یمامه. حظایر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حریزه. (اقرب الموارد). شتران برگزیده که از نفاست نتوان فروخت. (منتهی الارب). حرایز
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حریسه، گوسپند بشب دزدیده، جمع واژۀ حریسه، به معنی دیوار از سنگ که برای گوسپندان سازند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حنیره. کنگرۀ طاق و کمان یا کمان بی زه و کمانچۀ پنبه زدن زنان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
رجوع به حضایر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حفیره. (اقرب الموارد). رجوع به حفیره شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
آبی است بنی قریظه را براه دست چپ حاجیان کوفه
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حظیره. و قد ینبت (بر سیاوشان) فی حظائرالغنم. (ابن البیطار). حظایر. رجوع به حظیره شود
لغت نامه دهخدا
(سَ ءِ)
جمع واژۀ سریره. پنهانیها و رازها. (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ سریره، راز. (دهار) (منتهی الارب) ، در اصطلاح عرفاء سرائر، افنای سالک است در حق و در حال و وصول تام. و نیز گفته شده است از اسمای الهیه است که بواطن اکوان است. (از فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی).
- سرائر الاّثار، عبارت از اسماء الهیه اند که مظهربواطن اکوانند:
ظاهر اسما بود اکوان بنام
باطن اکوان بود اسما تمام.
؟ (از فرهنگ مصطلحات سجادی).
- سرائرالربوبیه، سرائر ربوبیت، عبارت از ظهور رب است بصور اعیان. (فرهنگ اصطلاحات عرفاء سجادی ص 217)
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
رجوع به حرائر شود
لغت نامه دهخدا
(طَ ءِ)
خوب صورتان. چیزهائی که تیز و روان باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ذَ ءِ)
جمع واژۀ ذرّه. مورچگان. موران خرد. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(غَ ءِ)
جمع واژۀ غریره. (اقرب الموارد). رجوع به غریره شود، جمع واژۀ غراره. (منتهی الارب). جوالها. (آنندراج) (اقرب الموارد). جوهری گوید: گمان می کنم معرب باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به غراره شود
لغت نامه دهخدا
(صَ ءِ)
جمع واژۀ صارّه. (منتهی الارب). رجوع به صارّه شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ ءِ)
جمع واژۀ ضرّه، هوو. هبو. هم شوی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
مرایر. جمع واژۀ مریره، به معنی ریسمان تابیده و حبل مفتول است. (از متن اللغه). رجوع به مریره و مریر شود، جمع واژۀ مرّه به معنی تلخی است. (از اقرب الموارد). رجوع به مره شود، جمع واژۀ مریر، به معنی زمین خشک و خالی است. (از متن اللغه). رجوع به مریر شود، جمع واژۀ مراره. (اقرب الموارد). رجوع به مرارت شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
سلیمان حرائری، متولد 1824 میلادی و متوفی 1870 میلادی ابوالربیع عبده سلیمان بن علی الحرائری الحسنی. اصل وی از یک خانوادۀ ایرانی است که به شمال افریقیه سکونت گزیدند. به تونس متولد شد وعلوم دینی را نخست بر علماء وطن خویش آموخت و سپس به پزشکی و طبیعی و ریاضیات و زبان فرانسه پرداخت و در سال 1840 میلادی بای تونس او را به منصب ریاست کتاب درآن مملکت منصوب کرد، و پس از شش سال به پاریس رفت ودر آنجا در آموزشگاه زبانهای شرقی به معلمی زبان عربی پرداخت. و در آن اثناء به مدیری روزنامۀ ’برجیس باری’ که آنرا کنت رشید الدحداح تأسیس کرده بود منصوب شد و چند کتاب عربی در علوم جدید در آن منتشر کرد: 1- رساله فی الحوادث الطبیعیه و الظواهر الجویه، به سال 1862 م. / 1278 هجری قمری 2- عرض البضائع، در معرفی نمایشگاه پاریس در 1867 میلادی 3- القول المحقق فی تحریم البن المحرق. و نیز معلقات ابن المعظم را منتشر ساخت. (معجم المطبوعات از تاریخ الصحافه العربیه ج 2 ص 119 و الاّداب العربیه فی القرن التاسععشر ج 1 ص 103)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حریبه. حریبهالرجل، مال مسلوبۀ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 56)
لغت نامه دهخدا
مرایر در فارسی:، جمع مره، تلخی ها تلخینه ها بدی ها جمع مره چیزهای تلخ، کارهای بزرگ، شرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرائر
تصویر طرائر
خوبرویان، تیز و روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرائر
تصویر ضرائر
جمع ضره، انباغان جمع ضره همشویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرائر
تصویر سرائر
پنهانیها و رازها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضائر
تصویر حضائر
جمع حضیره، پیشاک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حظائر
تصویر حظائر
جمع حظیره، خباک ها آغل ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنائر
تصویر حنائر
جمع حنیره، کنگره ها، کمان های بی زه، کمانچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفائر
تصویر حفائر
جمع حفیره، گودال ها جمع حفیره گودالها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرایر
تصویر حرایر
جمع حره زنان آزاده آزاد زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرائف
تصویر حرائف
دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرائر
تصویر جرائر
گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرائر
تصویر ذرائر
جمع ذریه، فرزندان باز ماندگان جمع ذریه احفاد اولاد اولاد اولاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائر
تصویر حائر
سرگشته، متحیر، حیران
فرهنگ لغت هوشیار