سخت پرهیزنده. بسیار حذرکننده. عظیم پرهیزنده. نهایت آژیر. ترسنده. (دهار). ترسناک. (غیاث). حذیر: بودم حذور همچو غرابی برای آنک همچون غراب جای گرفتم در این غراب. مسعودسعد. حشمتت را نخیز باز حریص دشمنت را گریز زاغ حذور. مسعودسعد. زاغ حذور رواح در سلسلۀ کافور ریاح صباح آویخت. (مقامات حمیدی). سینه را پا ساخت میرفت آن حذور از مقام باخطر تا بحر نور. مولوی
سخت پرهیزنده. بسیار حذرکننده. عظیم پرهیزنده. نهایت آژیر. ترسنده. (دهار). ترسناک. (غیاث). حذیر: بودم حذور همچو غرابی برای آنک همچون غراب جای گرفتم در این غراب. مسعودسعد. حشمتت را نخیز باز حریص دشمنت را گریز زاغ حذور. مسعودسعد. زاغ حذور رواح در سلسلۀ کافور ریاح صباح آویخت. (مقامات حمیدی). سینه را پا ساخت میرفت آن حذور از مقام باخطر تا بحر نور. مولوی