معنی حدولق - جستجوی لغت در جدول جو
حدولق
(حَ دَ لَ)
کوتاه گرداندام. (منتهی الارب)
ادامه...
کوتاه گرداندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حزولق
(حَ زَ لَ)
کوتاه. گرداندام
ادامه...
کوتاه. گرداندام
لغت نامه دهخدا
حدوله
(حُ لَ)
راستی یکی از سرهای برگشتۀ کمان. (منتهی الارب)
ادامه...
راستی یکی از سرهای برگشتۀ کمان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حدول
(تَ شَذْ ذُ)
ستم کردن به، میل کردن به. حدل. رجوع به حدل شود
ادامه...
ستم کردن به، میل کردن به. حَدْل. رجوع به حَدْل شود
لغت نامه دهخدا
حدوق
(تَ)
گشادن و برهم نهادن چشمان را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
ادامه...
گشادن و برهم نهادن چشمان را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا