جدول جو
جدول جو

معنی حدرجان - جستجوی لغت در جدول جو

حدرجان
(حِ رِ)
ابن مالک اسدی یمانی. وی با برادرش اسود بن مالک بر پیغمبر وارد شد و ایمان آورد. ابن منده گوید: فقط اسحاق رملی او را یاد کرده و ابن حجر گوید هر دو مجهول هستند. (الاصابه قسم اول ج 1 ص 45 و قسم اول حرف حاء ج 1 ص 331)
لغت نامه دهخدا
حدرجان
(حِ رِ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حورجهان
تصویر حورجهان
(دخترانه)
حور (عربی) + چهر (فارسی) آنکه چهره ای زیبا چون حور دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دریجان
تصویر دریجان
دریگان، یک سوم هر برج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
قدرشناس، آنکه ارزش کسی یا چیزی را بداند، قدردان
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
رفتن. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). راه رفتن شخص یا سوسمار. (از اقرب الموارد). برفتن پیر و کودک. (المصادر زوزنی) ، به آخر رسیدن قوم. (از منتهی الارب). مردن و منقرض شدن قوم. (از اقرب الموارد). و در مثل گویند: هوأکذب من دب ّ و درج ، او دروغگوترین زندگان و مردگان است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پس نگذاشتن و براه خود رفتن. (از منتهی الارب). مردن و از خود نسلی باقی ننهادن. (از اقرب الموارد) ، درگذشتن ناقه از یک سال و بچه ندادن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، درنوردیدن نامه را، سخت وزیدن باد. (از منتهی الارب) ، کمی راه رفتن کودک تازه به رفتار آمده، فرستادن کسی را. (از ناظم الاطباء). دروج. و رجوع به دروج وشد
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در 58هزارگزی جنوب شهسوار با 1000 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
نام مردی از بنی عمرو بن الحارث و هم نام مردی دیگر
لغت نامه دهخدا
رجوع به دریگان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حبردان
تصویر حبردان
آمه زکابدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
قدر شناس، قدر داننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدرجات
تصویر تدرجات
جمع تدرج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوریان
تصویر حوریان
جمع حوری، در تازی پیشینه ندارد پردیسیان پریگونگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهرجان
تصویر مهرجان
جشن مهرگان، جشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذریان
تصویر حذریان
پرهیزگار، ترسان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیرجان
تصویر سیرجان
سیرگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
سپاسدار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدرسان
تصویر مدرسان
آموزگاران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
Appreciative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
appréciatif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سکوی کنار نهرها و رودخانه ها
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای سه هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
감사하는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
menghargai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
आभारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
waarderend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
apprezzativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
dankbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
apreciativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
вдячний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
wdzięczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
признательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
apreciativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قدردان
تصویر قدردان
מעריך
دیکشنری فارسی به عبری