جدول جو
جدول جو

معنی حداکثر - جستجوی لغت در جدول جو

حداکثر
(حَدْ دِ اَ ثَ)
دست بالا، دست پر. بیشینه مقدار (اصطلاح جدید کتب پزشکی). رجوع به کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی ص 244 شود
لغت نامه دهخدا
حداکثر
دست بالا
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
فرهنگ لغت هوشیار
حداکثر
بیشینه
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
فرهنگ واژه فارسی سره
حداکثر
الأعلى
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به عربی
حداکثر
Maximum
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
حداکثر
maximum
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
حداکثر
kiwango cha juu
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
حداکثر
زیادہ سے زیادہ
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به اردو
حداکثر
সর্বাধিক
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به بنگالی
حداکثر
最大の
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
حداکثر
maksimum
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
حداکثر
최대의
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به کره ای
حداکثر
מקסימלי
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به عبری
حداکثر
अधिकतम
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به هندی
حداکثر
maksimum
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
حداکثر
สูงสุด
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به تایلندی
حداکثر
maximaal
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به هلندی
حداکثر
máximo
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
حداکثر
massimo
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
حداکثر
máximo
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
حداکثر
最大的
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به چینی
حداکثر
maksymalny
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به لهستانی
حداکثر
максимальний
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
حداکثر
maximal
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به آلمانی
حداکثر
максимальный
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فداکار
تصویر فداکار
آنکه جان یا مال خود را در راه دیگری فدا می کند
فرهنگ فارسی عمید
(فِ / فَ)
آنکه خود را یا مال خویش را فدا کند. باگذشت. رجوع به فدا شود
لغت نامه دهخدا
(حَدْ دِ اَ بَ)
رجوع به حد به معنی تعریف، و نیز رجوع به قیاس شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حدبار. ناقه های لاغر و سالهای قحط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فداکار
تصویر فداکار
آنکه جان و مال خود را در راه دیگری فدا کند
فرهنگ لغت هوشیار
ازخودگذشته، ایثارگر، جانباز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از حداکثر کردن
تصویر حداکثر کردن
Maximize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اجراکننده، بازیگر
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از حداکثر کردن
تصویر حداکثر کردن
максимизировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حداکثر کردن
تصویر حداکثر کردن
maximieren
دیکشنری فارسی به آلمانی