جدول جو
جدول جو

معنی حدآن - جستجوی لغت در جدول جو

حدآن
(حِ)
جمع واژۀ حداءه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ / تِ خوا / خا)
خریدن یا فروختن بوام. ادّیان، بیمار ساختن. دردمند کردن. دردمند گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بیمار شدن. (آنندراج). دردمند شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(حُ آ)
جمع واژۀ حنّا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به حناء شود
لغت نامه دهخدا
(حُدْ دا)
یکی از محال بصره قدیم است که بنام بنوحدان، فرزندان حدان بن شمس ازدی معروف شده است. (معجم البلدان). قلقشندی گوید: بنوحدان بطن دوم از جذام است و دیار ایشان در دیر الحمیره است. (صبح الاعشی ج 1 ص 334)
لغت نامه دهخدا
(حَدْ دا)
ذوحدان نام موضعی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَدْ دا)
ابن شمس بن عمرو بن غنم. از طائفۀ أزدشنوءه، از بنی قحطان. جدی است جاهلی. ضبیره بن شیبان از فرزندان او است. (معجم البلدان) (اعلام زرکلی ص 214 از نهایه الارب صص 191-192)
لغت نامه دهخدا