جدول جو
جدول جو

معنی حد - جستجوی لغت در جدول جو

حد
اندازه، کران، مرز
تصویری از حد
تصویر حد
فرهنگ واژه فارسی سره
حد
حائل میان دو چیز، فاصل میان دو چیز، فصل
تصویری از حد
تصویر حد
فرهنگ لغت هوشیار
حد
اندازه، مقدار، کرانه، مرز، جمع حدود، حائل و حاجز میان دو چیز، کناره و انتهای چیزی، در فقه عقوبت و مجازات شرعی برای گناهکار و مجرم مانند تازیانه زدن شراب خوار، تمیز دادن چیزی از چیزی، پدید کردن کنارۀ چیزی، برای زمینی حد و مرز قرار دادن، تیزی، برندگی، تیزی شراب
تصویری از حد
تصویر حد
فرهنگ فارسی عمید
حد
((حَ دّ))
حایل میان دو چیز، انتها، کرانه، تیزی، اندازه، کیفر و مجازات شرعی
تصویری از حد
تصویر حد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حدیقه
تصویر حدیقه
(دخترانه)
باغ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حدیثه
تصویر حدیثه
(دخترانه)
نو، جدید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حدیث
تصویر حدیث
(دخترانه)
داستان، سرگذشت، سخن، سخنی که از پیامبر (ص) یا بزرگان دین نقل می کنند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حدی ندارد
تصویر حدی ندارد
مرزی ندارد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حدود
تصویر حدود
نزدیک، پیرامون، نزدیک به
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حدس می زنم
تصویر حدس می زنم
گمان می کنم، میگاسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حدس زدن
تصویر حدس زدن
گمان کردن، گمانه زنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حدس
تصویر حدس
گاس، گمان، گمانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
بیشینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حداقل
تصویر حداقل
دست کم، کمینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حد سفلی
تصویر حد سفلی
زیرینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حد اقل
تصویر حد اقل
کمینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حد اعلی
تصویر حد اعلی
فرینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حدج
تصویر حدج
تیز نگریستن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدثی
تصویر حدثی
پیش آمد، زن دویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدثنی
تصویر حدثنی
حدیث کرد مرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدثنا و اخبرنا
تصویر حدثنا و اخبرنا
باز گفت و ما را آگاهاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدثنا
تصویر حدثنا
آگاهی داد ما را فلان، حدیث کرد مرا فلان
فرهنگ لغت هوشیار
پیشامدها حوادث. یا حدثان دهر (روزگار)، نوایب روزگار، حدوث مقابل قدم (چون ز کونین بدر نهاد قدم حدثان را بماند و ماند قدم) (حدیقه مد. 224) اول امر آغاز چیزی، پیشامدها حوادث
فرهنگ لغت هوشیار
هم سخن وقصه گوی مرد بسیار سخن، پر سخن، خوش سخن مرد بسیار سخن، پر سخن، خوش سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدت
تصویر حدت
تیزی کردن و تندی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدبه
تصویر حدبه
کوژ پشتی، پشته گوژ پشتی، بر آمدگی (در زمین و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدباء
تصویر حدباء
درخت خمیده و کار دشوار، سختی، زن کوژی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدب
تصویر حدب
زمین بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدائق
تصویر حدائق
باغهای پر درخت که گرد آنها دیوار باشد، بستانها که دیوار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدائد
تصویر حدائد
جمع حدیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدائج
تصویر حدائج
کجاوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
نوشدن تازه گردیدن، نوی تازگی، نوخاستگی نو جوانی، ابتدای هر چیز اول هر امر، اول جوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدایق
تصویر حدایق
جمع حدیقه باغها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حداه
تصویر حداه
زغن از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حداکثر
تصویر حداکثر
دست بالا
فرهنگ لغت هوشیار