جدول جو
جدول جو

معنی حجیلا - جستجوی لغت در جدول جو

حجیلا
(حُ جَ)
نام چاهی در یمامه. یحیی بن طالب حنفی در حق آن سروده است:
فاشرب من ماء الحجیلا شربه
یداوی بها قبل الممات علیل.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ جَ)
آبی که آفتاب بدان نرسد. (منتهی الارب). تصغیر حجلاء. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ابن قدامه یربوعی، أموی در ’المغازی’ گوید: که در جنگ ردّه همراه خالد بن ولید بود و او خبر قتل مالک بن نویره را برای ابوبکر آورد، (الاصابه قسم 3 ج 2 ص 59)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
اسب محجل به سه عضو. (منتهی الارب). اسبی که سه دست و پای وی سفید باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
آبی در صمّان است. أفوه اودی گوید:
و قد مرت کماه الحرب منا
علی ماء الدفیفهو الحجیل.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ابن ثور بن ابی حارثه بن عبدالمدان بن جندل بن نهشل بن دارم بن عمرو بن تمیم. مادرش رمیله نهمی کنیز بود واز ثور چهار فرزند، در جاهلیت بنام: رباب و حجیا و سویط و اشهب بزاد و همه اسلام آوردند. رجوع به الاصابه ج 1 ص 110 و ج 2 ص 59 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ جَیْ یا)
چیستان. پردک. (مهذب الاسماء). بردک. لغز. اغلوطه: حجیاک ما فی یدی، مانند: اخرج ما فی یدی و لک کذا. (از منتهی الارب) ، آن کس که محاجاه کند: انا حجیاک فی هذا، ای من یحاجیک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
غلبه در فطانت. (منتهی الارب). حجوا
لغت نامه دهخدا
خمیری که برای ورآمدن آماده شود، شفافیت جلا
فرهنگ گویش مازندرانی