جدول جو
جدول جو

معنی حجمه - جستجوی لغت در جدول جو

حجمه
(حَ جَ مَ)
بادریسه، بادریسۀ پستان. (مهذب الاسماء) (بحر الجواهر). ج، حجمات
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نجمه
تصویر نجمه
(دخترانه)
مؤنث نجم، ستاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حجره
تصویر حجره
اتاقی در مدرسه یا کاروان سرا، غرفه، اتاق، خانه، ناحیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزمه
تصویر حزمه
مقداری از هر چیز مانند دستۀ گل، کاغذ و بستۀ هیزم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حومه
تصویر حومه
نواحی اطراف و پیرامون شهر یا هر جای دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(مِ جَ مَ)
شیشۀ حجامت. (مهذب الاسماء). شاخ حجامت. (از منتهی الارب). کپه. شیشۀ حجام. محجم. (یادداشت مرحوم دهخدا). شیشۀ حجام یا کدوی حجام که در آن خون میکشد و حجامت در این جا به معنی استره زدن است برای خون کشیدن. (غیاث) ، استرۀ حجامت. (غیاث). آلت حجامت کردن و آن استره ای باشد کوچک که به هندی پچهنه گویند
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ مَ)
جایی که حجامت کنند... ج، محاجم. (منتهی الارب). حجامتگاه از پشت. جای حجامت از پشت. (یادداشت مرحوم دهخدا). موضعی که در آن حجامت کنند
لغت نامه دهخدا
تصویری از حطمه
تصویر حطمه
خشکسال، گوارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجمه
تصویر وجمه
ننگ
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه بی ساغ، یک ستاره (در فرهنگ معین این واژه نیز چون نجم با گز مازک برابر آمده) ستاره اخترنجم، گزمازج طرفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجمه
تصویر لجمه
رود کنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجمه
تصویر فجمه
سوراخ کردن، فراخدره
فرهنگ لغت هوشیار
هر دانه میوه انگور که به خوشه متصل است یک عدد از میوه انگور که به خوشه متصل است یک حبه انگور غژمه حبه گله غجمه
فرهنگ لغت هوشیار
کویک خرمابن که از هسته خرما روید، هسته، شتر سنگ مهسنگ کند زبانی، پرخید گی (ابهام) لکنت زبان کند زبانی، عدم فصاحت، ابهام. یک هسته خرما، یک تکسک انگور، خرما بن که از هسته روید جمع عجمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجمه
تصویر دجمه
تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
معظم هر چیز، کارزار بزرگ، اطراف و گرداگرد شهر. مها گن (بلور)، کوست پروار، سترگ، جنگ بزرگ، بیرون شهر پیرانشهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنمه
تصویر حنمه
خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تانگوکده محجمه در فارسی مکینه محجمه در فارسی: دهان شیر گیاه نورزی نوشگیا از گیاهان مونث مخلص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجبه
تصویر حجبه
حاجبی و دربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمه
تصویر اجمه
نی رستنگاه میوه رسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجمه
تصویر رجمه
گور سنگ گور، لانه کفتار، پرچین
فرهنگ لغت هوشیار
خانه آراسته به تخت و جامه و پرده برای عروس، اطاق آراسته و زینت شده جهت عروس و داماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلمه
تصویر حلمه
شنگار از گیاهان، کنه، نوک پستان، پوستخورک از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجره
تصویر حجره
پاره زمین دیوار کشیده مسقف، پاره از زمین، غرفه
فرهنگ لغت هوشیار
باد کش کردن در پتگان های شیشه ای پنبه دمل می آلوده و می افروخته و دهانه پنگان را بر پشت آدمی نهاده و بر آماس پدید آمده پس از برداشتن پنگان تیغ می زدند انجیدن باد کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمه
تصویر حرمه
بی بهرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزمه
تصویر حزمه
دسته، بند هیزم و کاغذ و علف و جز آن، توپ، تخت
فرهنگ لغت هوشیار
پیشیاران نوکران، پیروان شکوه بزرگی آروند افرند ارفد، شرم، خشم، کمرویی
فرهنگ لغت هوشیار
فرزبود فرزان: دریافت آمیغ هر چیزی دانشی که می پردازد به جاورها (احوال) و چگونگی های باشندگان بیرونی یا دیدنی آن چنان که هستند به اندازه توان آدمی سخن استوار آنچه از لگام که زنخ و روی دهان و دو سوی بینی را بپوشاند جانه بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوجمه
تصویر حوجمه
گل سرخ که از آن گلاب کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمه
تصویر اجمه
((اَ جَ مِ))
بیشه، نیستان، جمع اجم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حومه
تصویر حومه
((مِ))
اطراف و گرداگرد شهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجله
تصویر حجله
((حِ لِ))
اتاق آراسته و مزین برای عروس و داماد در شب اول عروسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجره
تصویر حجره
((حُ رِ))
خانه، اتاق، جمع حجرات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عجمه
تصویر عجمه
((عَ مَ یا مِ))
یک هسته خرما، یک تکسک انگور، خرمابن که از هسته روید، جمع عجمات
فرهنگ فارسی معین