جدول جو
جدول جو

معنی حجمات - جستجوی لغت در جدول جو

حجمات
(حَ جَ)
جمع واژۀ حجمه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حمات
تصویر حمات
حامی ها، پشتیبان ها، حمایت کننده ها، اولاد حام بن نوح، جمع واژۀ حامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
چهل و نهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۸ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرمات
تصویر حرمات
حرمت ها، احترام ها، عزّت ها، حرام بودن ها، جمع واژۀ حرمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجامت
تصویر حجامت
خون گرفتن از بدن، از روش های درمانی در طب سنتی که با شکافتن پوست و خارج کردن خون انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
(حُ رُ)
جمع واژۀ حرمت. (ترجمان عادل بن علی).
- حرمات اﷲ، آنچه واجب است قیام به آن و حرام است تفریط در آن
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حامی. رجوع به حماه و حامی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
جمع واژۀ عجمه و عجمه. رجوع به همان ماده شود
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
جمع واژۀ اجمه
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ)
جمع واژۀ حجره
لغت نامه دهخدا
(حُ جَ)
جمع واژۀ حجزه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حومه، به معنی معظم آب دریا و غیره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حومه شود
لغت نامه دهخدا
(حَمْ ما)
جمع واژۀ حمّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
جمع واژۀ حلمه. (منتهی الارب) (از مهذب الاسماء). رجوع به حلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحجمات
تصویر تحجمات
جمع تحجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمات
تصویر حرمات
جمع حرمه، گرامش ها، آبروها، ناشکستنی ها جمع حرمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمات
تصویر حمات
جمع حامی پشتیبانان نگهدارندگان نگهبانان
فرهنگ لغت هوشیار
خون تن از شیشه و شاخ بر کشیدن پس از شکافهای خرد که به تن دهند، خون کشیدن با شاخ یا شیشه از تن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
جمع حجره. خانه ها اطاقها، کلبه ها
فرهنگ لغت هوشیار
((حِ مَ))
بادکش کردن و خون گرفتن از بدن از طریق مکیدن به وسیله شاخ و تیغ زدن بر محل مکیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
((حُ جَ))
جمع حجره
فرهنگ فارسی معین
اطاقها، حجره ها، خانه ها، غرفه ها، کلبه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خون گیری، رگ زنی، فصد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حجام پیر بخت بیننده خواب بود و حجام جوان دشمن او بود. اگر بیند حجامی کرد شیشه بنهاد و خون برگرفت. اگر خداوند خواب عالم است، دلیل که مستوفی شود یا دبیر پادشاه شود. اگر خداوند خواب عالم نبود، دلیل که در وام ها غره نام ها نویسند و آخر زشتی کنند. جابر مغربی
اگربیند حجامی بیگانه در جایگاهی بیگانه او را حجامت کرد، دلیل که کتابی نویسد و ولایتی در گردن خود کند. اگر بیند کسی او را حجامت کرد دوست او بود، دلیل که امانتی به وی سپارد. اگر دشمن است از شر او ایمن شود و از غم فرج یابد و اگر آن کس جوانی بود همین تاویل را دارد، اگر پیر است عز و بزرگی یابد. محمد بن سیرین
حجامت خون گرفتن از انسان است و اسم فاعل آن حجام. در قدیم این عمل بسیار متداول بود و هر بهار بیشتر بچه ها خون می گرفتند و ایشان را حجامت می کردند با این تصور که خون کثیف از بین برود و به جای آن بدن خون تازه بسازد. امروز این کار را نمی کنند مگر در بیمارستان ها و به تجویز پزشکان متخصص. معبران درباره حجامت زیاد نوشته اند ولی چون رسم نیست و به ندرت احتمال دیدن آن در خواب هست مختصر اشاره ای می شود. ابن سیرین نوشته اگر کسی ببیند حجامت می شود آن که حجامت می کند اگر دوست باشد امانتی به حجامت شونده می سپارد و اگر بیگانه و دشمن باشد بر دشمن چیره می گردد. اما به نظر من حجامت سوء استفاده و تعدی است. چنانچه در خواب ببینید که شما کسی را حجامت می کنید شما به حدود آن شخص تجاوز و به حق او تعدی می کنید. چنانچه ببینید کسی شما را حجامت می کند اگر حجام نا آشنا باشد آشنایی به مال شما تجاوز می کند یا پول شما را می خورد و یا به شغل و مقامتان چشم می دوزد و اگر آشنا و دوست باشد از دشمن ناشناسی ضربه می خورید یا متضرر می شوید و یا به سبب او معزول می گردید چنانچه شاهد حجامت باشید اختلافی اتفاق می افتد منجر به تجاوز و سوء استفاده که شما هم در آن دخیل هستید.
: دیدن حجامت به خواب، دلیل بر هفت وجه است. اور امانت گذاردن. دوم: شرط خواندن. سوم: ولایت یافتن. چهارم: شادمان شدن. پنجم: با پیران صحبت داشتن. ششم: سنت پیغمبر نگاه داشتن. هفتم: اگر عالم است از علم معزول شدن، خاصه چون بیند که حجام جوان است. اگر حجام پیر است، لیل که از علت رسته شود.
اگر بیند که پیری را حجامت کرد، کارش نیکو شود. اگر بیند پادشاهی را حجامت کرد، دلیل که مقرب پادشاه شود. اگر بیند جوانی را حجامت کرد، دلیل که دشمن بر او ظفر یابد. اگر بیند شیشه... او بشکست دلیل که زنش بمیرد یا طلاقش دهد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
حجیم بودن، حجم
دیکشنری اردو به فارسی