در نخبهالدهر گوید: حجر الفضه، سماه ارسطو مغناطیس الفضه و هو حجر ابیض مشوب بحمره اذا غمز علیه الانسان بیده صرکما یصر القصدیر، و لیس فی القصدیر شی ٔ منه و لافیه شی ٔ من القصدیر و هو یجذب الفضه علی خمسه اذرع و ان کانت مسمره. رجوع به حجرالقمر شود
در نخبهالدهر گوید: حجر الفضه، سماه ارسطو مغناطیس الفضه و هو حجر ابیض مشوب بحمره اذا غمز علیه الانسان بیده صرکما یصر القصدیر، و لیس فی القصدیر شی ٔ منه و لافیه شی ٔ من القصدیر و هو یجذب الفضه علی خمسه اذرع و ان کانت مسمره. رجوع به حجرالقمر شود
سنگ پادزهر. حجر بادزهر. بفارسی مهرۀ مار گویند و آن در قسمی از مار بهم میرسد بقدر نصف فندقی مایل بدرازی و برنگ خاکستر و بعضی سیاه و صلب و مخطط بخط سفید، و بعضی سفید و سست میباشد و قسمی معدنی است و پاد مهره نامند (در بعض نسخ باد مهره) و بعضی گویند سنگی است ملون و از معدن زبرجد بهم رسد و جمعی گویند که زبرجد است و بهترین آن است که چون بر موضع گزیدۀ مار بگذارند بچسبد و در حین جذب سم لون او متغیر گردد و بعد از آنکه در شیر اندازند بحال اول آید و او جهت گزیدن عقرب و هوام دیگر ضعیف الفعل است، و جهت رفع سنگ مثانه بغایت نافع و قدر شربتش تا سه قیراط و تعلیق مخطط او جهت صداع و لیثرغس نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و صاحب اختیارات گوید: دو نوع است، یکنوع حجری بود معدنی و یکنوع حیوانی و آن در مار افعی بود و آنرا پادزهر و بادمهره و مارمهره خوانند. آنچه از مار گیرند مانند دشبدی بود که در قفاء افعی بود، و در همه افعی نبود و چون از گوشت جدا شود نرم بود. و چون اثر هوا به وی رسد ببندد مانند حجرالنمر. و بعضی باشد که بلون مار بود خاکستری رنگ که بسیاهی زند. مؤلف گوید: امتحان وی چنان کنند که بر صوف سیاه یا کبود بمالند سپید گرداند. و آن نوع که حجری بود لون آن زبرجدی سیاه رنگ و خاکستری رنگ بود و بشکل نگینی بزرگ مربع بود و از یک مثقال تا دو مثقال بود و زیادت نیز بود. مؤلف گوید:امتحان وی آن است که چون در میان آب لیمو اندازند در صحن چینی، بحرکت آید. وهر دو نوع بگزیدگی مار نافع بود خوردن و با خود نگه داشتن و بر موضع زخم نهادن. و مارمهره گزیدگی افعی را نافع بود بتعلیق کردن. و جالینوس گوید چون بسایند و بیاشامند نافع بود. و گویند هر دو نوع بر سر زخم بچسبد - انتهی. و حمداﷲ مستوفی گوید: سنگی سیاه است واندکی با رمادی زند، و بعضی بود که برو خطها باشد چون مارگزیده بر خود بندد شفا یابد (نزهه القلوب). و صاحب بحر الجواهر گوید، سنگ پادزهر است قسمی از آن گران و ثقیل و قسمی خاکستری و پاره ای از آن راه راه با سه خط - انتهی. و داود ضریر انطاکی در تذکره آورده است: حجر الحیه. البادزهر و یطلق علی قطع ملونه توجد بمعدن الزبرجد، یطرد الحیات و قیل یراد به الزمرد - انتهی. و ابن البیطار در مفردات آورده است: قال دیسقوریدوس فی الخامسه هو فی ما زعم بعض الناس، صنف من الحجر الذی یقال له یاسیقس ای الزبرجد و منه ما هو صلب اسود اللون و منه مثل الحجر القمری و منه شی ٔ رمادی اللون فیه نقط و منه ما فی کل واحده منه ثلاث خطوط بیض و کل هذه الاصناف تنفع اذا علقت علی البدن من نهشه الافعی و للصداع. و اما الصنف منها الذی فی کل واحدمنه ثلاث خطوط فانه یقال فیه خاصه انه ینفع من المرض الذی یقال له الثرشد (اللیثرغس) و من الصداع. و قال جالینوس فی التاسعه اخبرنی رجل صدیق یوثق بقوله انه ینفع من نهش الافعی - انتهی. و نام دیگر آنرا در بعض کتب جلمور گفته اند. و در بعض کتب هندی آورده اند که نام آن سنگ مار است و پازهر و دفع جمیع زهرها کند
سنگ پادزهر. حجر بادزهر. بفارسی مهرۀ مار گویند و آن در قسمی از مار بهم میرسد بقدر نصف فندقی مایل بدرازی و برنگ خاکستر و بعضی سیاه و صلب و مخطط بخط سفید، و بعضی سفید و سست میباشد و قسمی معدنی است و پاد مهره نامند (در بعض نسخ باد مهره) و بعضی گویند سنگی است ملون و از معدن زبرجد بهم رسد و جمعی گویند که زبرجد است و بهترین آن است که چون بر موضع گزیدۀ مار بگذارند بچسبد و در حین جذب سم لون او متغیر گردد و بعد از آنکه در شیر اندازند بحال اول آید و او جهت گزیدن عقرب و هوام دیگر ضعیف الفعل است، و جهت رفع سنگ مثانه بغایت نافع و قدر شربتش تا سه قیراط و تعلیق مخطط او جهت صداع و لیثرغس نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و صاحب اختیارات گوید: دو نوع است، یکنوع حجری بود معدنی و یکنوع حیوانی و آن در مار افعی بود و آنرا پادزهر و بادمهره و مارمهره خوانند. آنچه از مار گیرند مانند دشبدی بود که در قفاء افعی بود، و در همه افعی نبود و چون از گوشت جدا شود نرم بود. و چون اثر هوا به وی رسد ببندد مانند حجرالنمر. و بعضی باشد که بلون مار بود خاکستری رنگ که بسیاهی زند. مؤلف گوید: امتحان وی چنان کنند که بر صوف سیاه یا کبود بمالند سپید گرداند. و آن نوع که حجری بود لون آن زبرجدی سیاه رنگ و خاکستری رنگ بود و بشکل نگینی بزرگ مربع بود و از یک مثقال تا دو مثقال بود و زیادت نیز بود. مؤلف گوید:امتحان وی آن است که چون در میان آب لیمو اندازند در صحن چینی، بحرکت آید. وهر دو نوع بگزیدگی مار نافع بود خوردن و با خود نگه داشتن و بر موضع زخم نهادن. و مارمهره گزیدگی افعی را نافع بود بتعلیق کردن. و جالینوس گوید چون بسایند و بیاشامند نافع بود. و گویند هر دو نوع بر سر زخم بچسبد - انتهی. و حمداﷲ مستوفی گوید: سنگی سیاه است واندکی با رمادی زند، و بعضی بود که برو خطها باشد چون مارگزیده بر خود بندد شفا یابد (نزهه القلوب). و صاحب بحر الجواهر گوید، سنگ پادزهر است قسمی از آن گران و ثقیل و قسمی خاکستری و پاره ای از آن راه راه با سه خط - انتهی. و داود ضریر انطاکی در تذکره آورده است: حجر الحیه. البادزهر و یطلق علی قطع ملونه توجد بمعدن الزبرجد، یطرد الحیات و قیل یراد به الزمرد - انتهی. و ابن البیطار در مفردات آورده است: قال دیسقوریدوس فی الخامسه هو فی ما زعم بعض الناس، صنف من الحجر الذی یقال له یاسیقس ای الزبرجد و منه ما هو صلب اسود اللون و منه مثل الحجر القمری و منه شی ٔ رمادی اللون فیه نقط و منه ما فی کل واحده منه ثلاث خطوط بیض و کل هذه الاصناف تنفع اذا علقت علی البدن من نهشه الافعی و للصداع. و اما الصنف منها الذی فی کل واحدمنه ثلاث خطوط فانه یقال فیه خاصه انه ینفع من المرض الذی یقال له الثرشد (اللیثرغس) و من الصداع. و قال جالینوس فی التاسعه اخبرنی رجل صدیق یوثق بقوله انه ینفع من نهش الافعی - انتهی. و نام دیگر آنرا در بعض کتب جلمور گفته اند. و در بعض کتب هندی آورده اند که نام آن سنگ مار است و پازهر و دفع جمیع زهرها کند
بیرونی در کتاب الجماهر در ذیل ذکر فیروزج گوید: اعلم ان جابر بن حیان الصوفی یسمیه فی کتاب النخب فی الطلسمات، حجر الغلبه، و حجر العین و حجرالجاه. اما حجر الغلبه و حجر الجاه فللتفاؤل لان معنی اسمه بالفارسیه النصر... رجوع به حجر الغلبه شود
بیرونی در کتاب الجماهر در ذیل ذکر فیروزج گوید: اعلم ان جابر بن حیان الصوفی یسمیه فی کتاب النخب فی الطلسمات، حجر الغلبه، و حجر العین و حجرالجاه. اما حجر الغلبه و حجر الجاه فللتفاؤل لان معنی اسمه بالفارسیه النصر... رجوع به حجر الغلبه شود