جدول جو
جدول جو

معنی حجرالفرد - جستجوی لغت در جدول جو

حجرالفرد
(حَ جَ رُلْ فَ)
از بنی کنده است. سمی بذلک لجوده. چه اهل یمن جواد را فرد نامند. (عقدالفرید چ محمد سعیدالعریان ج 3 ص 241)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ رُلْ قَ رِ)
ابن حارث بن عمرو، از کنده و قحطانی است. و جدی جاهلی از فرزندان معدی کرب بن ولیعه میباشد. (الاعلام زرکلی ص 213)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رُلْ بَ رَ)
ابوریحان بیرونی در کتاب الجماهر فی معرفه الجواهر گوید: قال حمزه: الحجاره الدافعه للبرد کانت تسمی فی ایام الاکاسره ’سنگ مهره’ قال و بقی من هذا الحجرواحد بقریه روی دشت من قری قاسان بناحیه اصبهان فکلما اظلتهم سحابه فیها برد ابرزوه و علقوه علی شرفه من سور المدینه او الحصن فتنقطع تلک السحابه و تتبدد. و قد کثرت الاقاویل من الاوائل فی ذلک فی کتب الفلاحه فی ذکر دفع سحابه البرد... رجوع به حجر المطر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رُ لْ فِضْ ضَ)
در نخبهالدهر گوید: حجر الفضه، سماه ارسطو مغناطیس الفضه و هو حجر ابیض مشوب بحمره اذا غمز علیه الانسان بیده صرکما یصر القصدیر، و لیس فی القصدیر شی ٔ منه و لافیه شی ٔ من القصدیر و هو یجذب الفضه علی خمسه اذرع و ان کانت مسمره. رجوع به حجرالقمر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رُلْ)
سنگی است بر شکل موش. هرجابنهند موشان بر او جمع شوند و مردم بر ایشان قهر کنند و ایشان را بکشند. (نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَرُظْ ظَ فَ)
رجوع به حجرالغلبه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رُظْ ظُ)
شیخ الربوه شمس الدین ابی عبداﷲ محمد بن ابی طالب الانصاری الصوفی الدمشقی در کتاب نخبهالدهر فی عجایب البر و البحر گوید:قال ارسطو هو حجر مشوب بغبره لین المحسه متی مررت به علی ظفر سلخه او علی قلامه الاظفار التقطتها و هذا الحجرمع لینه لایعمل فیه الحدید و لاینکسر بالماس و اذاصب علیه دم حائض فتته و تکسر. (نخبهالدهر ص 75). و آنرا سنگ سلیمانی نیز نامند رجوع بسنگ سلیمانی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رُصْ صُ)
صاحب نخبهالدهر گوید: و حجر الصفر سماه ارسطو ایضاً مغناطیس النحاس الاصفر و الاحمر و هو حجر مشوب بصفره و غبره و کمودهو اذا قرب منه النحاس التصق به. (نخبهالدهر ص 74)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رُصْ صَ)
شیخ الربوه محمد بن ابی طالب انصاری دمشقی گوید: یزعم بعض المتکلمین انه زنجفر معدنی لشبهه به فی اللون و الکون و الرزانه. و لون هذا الحجر احمر بسواد لکون خشب الصندل الاحمر کمد الظاهر احمر الباطن. یعلوه سواد یسیرو فی وجه منه صقال و نعومه و من خواصه تسکین ثائرهالدم لطوخاً و تبرید حراره الجسد و الورم الحار و شرب الیسیر منه یذهب بالسکر و الخمار، و من حمله و اخفاه و دخل بین محبین تباغضا. و هومن الاحجار الحدیدیهواﷲ اعلم بذلک. (نخبه الدهر ص 83). و نیز گوید: و من قسم الکبریت ایضاً حجر الصرف الذی یسقی للمخمورین اذا قوی علیهم الخمر و معدنه بوادی موسی علیه السلام. (نخبهالدهر ص 79). و حمداﷲ مستوفی در نزهه القلوب گوید:حجر صرف. سنگی سرخ است که بسیاهی زند. در کرمان می باشد. سحق کرده بر سر مالند دفع خمار کند و بدین سبب آنرا سنگ خمار نیز خوانند. مسحوق آن مانند شنگرف است که کتابت را شاید - انتهی. رجوع به حجرالحمی شود
لغت نامه دهخدا
(حُ رُلْ اَ)
قبیله ای است از ازد بیمن. و این قبیله از اولاد حجر بن عمران بن عمر بن عامرند و از آن قبیله است عبدالغنی حافظ و امام ابوجعفر طحاوی حافظ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا