جدول جو
جدول جو

معنی حجرالرشح - جستجوی لغت در جدول جو

حجرالرشح
(حَ جَ رُرْ رَ)
سنگی است که خوی گونه ای از وی تراود و در حرۀ سلیم یافت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ جَرُلْ یَ)
یشم. یشب. حجرالیشب. عبارت از یشم فارسی است، و آن سنگی است در غایت صلابت و بهترین او زیتونی پس سبز مایل بزردی پس سبز صافی و بعد از آن سبز مایل بسفیدی است. در آخر دوم سرد و خشک و مقوی معده و قاطع نزف الدم و زحیر و قروح باطنی و خفقان و حرقه البول شرباً، و با شراب سفید مفتت حصاه و تعلیق او بر گردن جهت خناق و بر مری و معده جهت تقویت معده و بر ران جهت عسر ولادت و در دست جهت سحر و دفعچشم بد و ضرر صاعقه مؤثر. و گویند چون قمر در برج انثی باشد و بر او صورت انسان نقش کنند تعلیق او جهت جمیع آلام باطنی نافع است و بعضی در تأثیرات دیگر که مذکور شد نقش صورت انسان را شرط دانسته اند و قدر او یک مثقال بودن را برخی شرط میدانند و قدر شربتش یکدانگ است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و صاحب اختیارات بدیعی گوید: حجرالیشب سنگ یشف خوانند و اهل مشرق ابوقلمون خوانند و بیونانی اسطریوس و معنی آن کوکبی بود و نوعی دیگر از وی ملومینون (در بعض نسخ طرمیتو) و آن چند رنگ بود و بهترین وی سبز بود، معده را نافع بود بغایت. و جالینوس گوید اگر قلاده ای از وی بسازند که موازی معده بود و در گردن اندازند معده و مری را نافع بود و دیسقوریدوس گوید: بر ران آبستن آن جهت دشخواری زادن و بر بازو بستن جهت تعویذ نافع بود -انتهی. و داود ضریر انطاکی گوید: یشم و یقال بالباء الموحده والفاء معدن قریب من الزبرجد لکنه اکثر شفافیهً و صفاءً و اجوده الزیتی فالاخضر فالابیض. و هو بارد یابس فی آخر الثانیه یقطع نزف الدم و القروح و الزحیر و حرقه البول شرباً و الخفقان و ضعف المعده و الخناق تعلیقاً فی العنق و عسرالولاده علی الفخذ و العین و النظره و السحر و الصاعقه فی الید. و قیل أن فعله مشروط بنقش صوره انسان علیه و القمر فی برج انثی -انتهی
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رُلْ یَ)
رجوع به حجرالیشف شود
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رُرْرَ)
حجرالزیبق. حجر زنجفر مخلوق. زنجفر معدنی. زنجفر کانی. مینیون. رجوع به مینیون شود
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رُرْ رَ حا)
سنگ آسیا. آسیاسنگ. قوف. سنگی است سیاه و با سوراخها مانند اسفنج و با صلابت و از جبال طرف شرقی حلب خیزد و در آخر سیم گرم و خشک و محلل و حابس خون حیض و چون گرم کرده سرکه را بر او ریخته عضو را ببخار او نگهدارند باعث ازالۀ ورم و نزف الدم و رعاف و خون حیض و شستن مقعد بسرکه که در آن تافتۀ او را انداخته باشند، جهت بروز مقعد، و نطول آن جهت محکم نمودن اعصاب و قطع عرق و رفع اعیا و حمول جرم او جهت بواسیر و منع حمل و طلای آن جهت استسقا نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). حمداﷲ مستوفی در نزهه القلوب گوید: حملش دفع بچه افکندن کند و چون سرکه برو پاشند دفع اورام حاره کند - انتهی. صاحب اختیارات بدیعی آرد: بپارسی سنگ آسیا خوانند خشک بود چون گرم کنند و سرکه بر وی ریزند بخار آن منع خون رفتن بکند و ورمهای گرم را سودمند بود، داود ضریرانطاکی در تذکره گوید: یسمی القوف، و هو اسود محرق کالاسنفج صلب یتولد بجبال تلی حلب من المشرق، یقطع حوله و یلصق ورق الحدید فیطیر من الغد بنفسه. و هو حاریابس فی الرابعه اذا حمی و طفی فی الخل قطع الرعاف والنزف دخانه و خله. و ینطل بهذا الخل المقعده فیمنعبروزها. و یشد الاعصاب و یقطع العرق والاعیاء و یضمد بالحجر الترهل و الاستسقاء فینفعه و اذا احتمل قطع الباسور و منع الحمل و حبس دم الحیض - انتهی. و ابن البیطار در مفردات آرد: (قال) ابن سینا: بخار الخل عنه، یمنع النزف و یمنع الاورام الحاره جداً. و داود ضریر انطاکی در شرح کلمه قوف گوید: حجر اسود اسفنجی الجسم یتولد ببلاد حلب تعمل منه الرحی. حار یابس فی الثالثه ینفع من الاستسقاء و الاورام و الترهل ضماداً. و ان حل و طفی فی الخل قطع النزف و النفث و قروح الرئه شربا و البواسیر نطولا و مسحوقه یدمل الجراح - انتهی
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رُرْ رِ)
المحکات. حجر الحکاک. سنگ پا
لغت نامه دهخدا
(حَ رُرْ را شِ)
نام موضعی بدیار بنی عقیل
لغت نامه دهخدا
تصویری از حجرالرجل
تصویر حجرالرجل
سنگ پا
فرهنگ لغت هوشیار