جدول جو
جدول جو

معنی حجرات - جستجوی لغت در جدول جو

حجرات
چهل و نهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۸ آیه
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
فرهنگ فارسی عمید
حجرات
(حَ جَ)
جمع واژۀ حجره
لغت نامه دهخدا
حجرات
جمع حجره. خانه ها اطاقها، کلبه ها
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
فرهنگ لغت هوشیار
حجرات
((حُ جَ))
جمع حجره
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
فرهنگ فارسی معین
حجرات
اطاقها، حجره ها، خانه ها، غرفه ها، کلبه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حرات
تصویر حرات
حره ها، عناوینی برای زنان و دختران پادشاهان، زنان بزرگ و شریفا، زنان آزاد، جمع واژۀ حره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجران
تصویر حجران
طلا و نقره، سیم و زر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حشرات
تصویر حشرات
حشره ها، جمع واژۀ حشره
فرهنگ فارسی عمید
(حِ)
از دهات دمشق است. عده ای بدانجا منسوبند. محمد بن عمر بن عبدالله بن رافع بن عمرو طائی حجراوی از آنجا است. وی از پدرش از جدش روایت دارد، و پسرش یحیی بن عبدالحمید از وی، و نیز عمرو بن عتبه بن عماره بن یحیی بن عبدالحمید بن یحیی بن عبدالحمید بن محمد بن عمرو بن عبدالله بن رافع بن عمرو ابوالحسن الطائی الحجراوی بدانجا منسوب است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
مؤلف آنندراج آرد: گجرات دیگر جرات نام ملکی از هندوستان. امیرخسرو گوید:
گه به چشم زر دهم از گوجرات
گاه به دیوگیر نویسم برات.
دیوگیر نام دولت آباد و در این بیت به اخفای واو باید خواند تا سکته نشود، اگرچه سکته نیز مجوز است. ظهوری گوید:
که بعد از این گجراتی شود خراسانی.
- انتهی. نام اصلی آن نهرواله است. (برهان). گجرات از اقلیم دوم است. (نزهه القلوب ص 262). گجرات بعلت وضع طبیعی مخصوص مدتها از دستبرد مسلمین محفوظ مانده چه این مملکت پشت صحرایی عظیم و تپه های متصل به رشته جبال وینضیا و کوههای آراوالی واقع شده و به همین علت دست یافتن به آن جز از طریق دریا بسهولت ممکن نیست. گجرات در عهد علاءالدین سلطان دهلی، یعنی در آخر قرن هشتم هجری از ولایات اسلامی گردیده و در آخر قرن نهم هجری استقلال خود را به دست آورد، اما این بار دیگر فرمانروایان آن بجای هندو، مسلم بودند. ظفرخان پسر یکی از افراد طایفۀ جپوت که اسلام آورده بود در سال 794 هجری قمری به حکومت گجرات نامزد گردید و در سال 789 هجری قمری / 1396 میلادی مستقل شد، ولی راجه های رجپوت و قبیلۀ وحشی بیل او را دور کردند و متصرفات او محدود گردید به باریکه ای خشکی مابین مرتفعات و دریا، و با این احوال باز یک قسمت مهم از ساحل غربی هند را تا شبه جزیره سورت در تصرف داشت. ظفرخان بزودی بوسیلۀ تسخیر ایدر و دیو مملکت خود را وسعت بخشید، جالور را غارت کرد و یک بار هم در سال 810 هجری قمری / 1408 میلادی مالوه را متصرف شد. احمدشاه اول جانشین او شهر احمدآباد را ساخت و این شهر بعدهاپایتخت سلسلۀ او و مرکز ولایات احمدآباد در عهد مغول گردید و حالیه نیز از بلاد معتبر است. محمودشاه اول نه فقط دنبالۀ منازعات خانوادگی را با مالوه و خاندیش گرفت، بلکه محل مستحکم جونگره را در کاتیاوار و چمپنیر را به ممالک خود افزود و با بحریۀ معتبری دزدان بحری جزایر را مغلوب ساخت و با پرتقالیها که بهادرشاه به ایشان حق تأسیس دارالتجاره در دیو داده بود جنگ کرد و در این جنگ به قتل رسید. سالهای آخر این سلسله بواسطۀ دسیسه های اعیان مدعی دورۀ نکبت است و سلاطین در این ایام بیشتر آلت دست بوده اند. اکبرشاه در سال 980 هجری قمری / 1571 میلادی این ولایت را که بر اثر انقلابات پی درپی فرسوده شده بود بار دیگر رونق بخشید.
(این سلسله را امپراطوری مغول منقرض کرده اند).
(طبقات سلاطین اسلام لین پول ترجمه عباس اقبال از صص 280- 283)
لغت نامه دهخدا
(حَ ضَ)
حضرت. آقایان. مخدومان. بزرگان. (آنندراج) ، حضرات خمس الهیه، پنج محضر و مقام است به اصطلاح عرفا که جرجانی آن ها را چنین تعریف نموده است: 1- حضرت غیب مطلق و عالم آن عالم اعیان ثابته میباشد. 2- حضرت علمیه که برابر حضرت شهادت مطلق است، و عالم آن عالم ملک باشد. 3 و 4- حضرت غیب مضاف که دو بخش دارد نخست آنکه بحضرت غیب مطلق نزدیک است وعالم آن عالم ارواح جبروتی و ملکوتی یعنی عالم عقول و نفوس مجرد باشد دوم آنکه بشهادت مطلق نزدیک است وعالم آن عالم مثال است و بعالم ملکوت نامیده شود. 5- حضرت جامع چهار حضرت گذشته است، و عالم آن عالم انسان جامع همه عوالم میباشد. (تعریفات صص 60- 61)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
جمع واژۀ حسرت. (ترجمان عادل) : عبرات حسرات از دیدگان فاطمه روان شد. (قصص الانبیاء جویری)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
جمع واژۀ حرجه
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ حاره، کلاته ها و ده های خرد که خانه های آنها یکجا باشد
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ)
جمع واژۀ حجمه
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بازداشت. منع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ)
زر و سیم. (مهذب الاسماء). طلا ونقره. ذهب و فضه. در اصطلاح اکسیریان زر و سیم. (منتهی الارب). حجرین کما یسمی الدرهم و الدینار الفنانین و النقدین. (النقود العربیه ص 161) ، حجرالاسود مکه باصخرۀ بیت المقدس. رجوع به حجرین شود
لغت نامه دهخدا
(حِ جَ)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد در چهل و پنج هزارگزی جنوب باختری مهاباد و بیست و شش هزار و پانصدگزی باختر شوسۀ مهاباد به سرودشت. کوهستانی و سردسیر است. محصول آن غلات، توتون و حبوبات است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حُ جَ)
جمع واژۀ حجزه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ شَ)
جمع واژۀ حشره. جنبندگان خرد. احناش. حشار. جانوران خزنده و گزنده یا جانور ریزۀ زمینی. جانوران ریزه و جانوران که در زمین سوراخ کرده خانه سازند، لهذا بسوی زمین اضافت کرده حشرات الارض گویند مثل مار و موش و غیره. (از غیاث اللغات) : در خزائن ملوک هند کتابیست از زبان مرغان و بهایم و وحوش و سباع و حشرات جمع کرده اند. (کلیله و دمنه).
- حشرات الارض، حرکت حشرات الارض، مطابق است با روز هشتم فروردین ماه جلالی.
، ثمرهای دشتی، مانند صمغ و غیر آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ)
جمع واژۀ حزره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ بَ)
جمع واژۀ حبره
لغت نامه دهخدا
(حُمْ مَ)
جمع واژۀ حمره. (منتهی الارب). و آن مرغی است. رجوع به حمره شود
لغت نامه دهخدا
(بَ جَ)
آبهاست در کوه شوران که مشرف بر عقیق مدینه است. (منتهی الارب) (آنندراج). آبهای بزرگی است در کوه شوران و مشرف بر عقیق مدینه و مصغر آن را بجیرات گویند. (از معجم البلدان) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حُ مُ)
جمع واژۀ حمار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حجران
تصویر حجران
منع، بازداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرات
تصویر جرات
دلیری نمودن یارا گرمک دلیری پردلی: (جرات حرف زدن ندارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحجرات
تصویر تحجرات
جمع تحجر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشرات
تصویر حشرات
جنبدگان خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضرات
تصویر حضرات
آقایان، مخدومان، بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضرات
تصویر حضرات
((حَ ضَ))
جمع حضرت، اشخاص حاضر و موجود، برای تعظیم کسان استعمال می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حشرات
تصویر حشرات
((حَ شَ))
جمع حشره، رده بزرگی از بندپاییان که به واسطه داشتن شش پا از بندپاییان دیگر متمایزند، بدین جهت آن ها را شش پاییان نیز نامیده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرات
تصویر جرات
گستاخی، یارا
فرهنگ واژه فارسی سره
حشرات دیدن: ضرر نیش خوردن از حشرات: دوستتان به شما خیانت خواهد کرد 1ـ دیدن حشرات در خواب، علامت بیماری مسری است و نزدیک شدن دشمنان. 2ـ اگر دختری در خواب حشرات را ببیند، نشانه سختی و ناراحتی است. اما اگر در خواب حشرات را بکشد یا از خود براند، علامت آن است که با دانایی و استعداش به آنچه که می خواهد دست می یابد. لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب
جسارت، شجاعت
دیکشنری اردو به فارسی