جدول جو
جدول جو

معنی حتامه - جستجوی لغت در جدول جو

حتامه
(حُ مَ)
بقیۀ طعام که بر خوان بماند. (منتهی الارب). آنچه بماند از طعام بر خوان. (مهذب الاسماء). باقی طعام بر خوان. آنچه بیفتد وقت خوردن. (منتهی الارب). نان ریزه
لغت نامه دهخدا
حتامه
ته خوان آن چه از خوراک بر خوان ناخورده بماند
تصویری از حتامه
تصویر حتامه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حمامه
تصویر حمامه
کبوتر، نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
حمدالله مستوفی آنرا یکی از بلاد افریقیه گفته که در اقلیم دوم و سوم واقع است. و در حاشیه نسخۀ بدل حمه و حمد و حمیه آمده است. رجوع به نزهه القلوب مقالۀ 3 ص 246 شود. حامه و بلش در مالقه در غرب اندلس واقعند. رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 206 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خاصۀ مرد از اهل و اولاد، و خویشان و قبیله، شتران گزیده. در احوال پرسی گویند: کیف الحامه و العامه
لغت نامه دهخدا
(حَ تْ تا)
تا کی، تا چند؟ (منتهی الارب در ذیل لغت ح ت ت). الف ’ما’ مثل هر جا که حرف جر بر آن آید حذف شده است: فیم ، بم ، لم ، عم
لغت نامه دهخدا
(حَ تَ مَ)
شیشۀ ریزه ریزه. خرده شیشه، سیاهی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
صخره هائی مشرف به ربع عمر بن خطاب در مکه وبعضی حثمه با ثاء مثلثه گفته اند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
سیاهی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تامْ مَ)
تأنیث تام. ج، تامات. رجوع به تام و تامات و فرهنگ نظام شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ مَ)
شکسته و افتادۀ هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکسته شده از هر چیزی. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
با چیزی نبرد کردن به تمامی. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
شتیم بن ثعلبه، پدر قبیله ای است در ضبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَتْ تا مَ)
مؤنث شتام، رجل شتامه، که بسیار دشنام دهد. (از ذیل اقرب الموارد) ، شیر که ترش روی و عابس باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ مَ)
زشت روی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
زشت روی گردیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، زشت رویی همراه با تندخویی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
آنچه بشکند از چیزی خشک. (منتهی الارب). رجوع به حطام شود
لغت نامه دهخدا
(تَ شَبْ بُ)
رجوع به حجامت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
حزم. حزومت. هوشیاری. (دهار). هشیار شدن. (تاج المصادربیهقی). هوشیار و آگاه شدن در کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ تْ تا وَ)
نام دهی به عسقلان. و عمرو بن حلیف، ابوصالح الحتاوی بدان منسوب است و ابی عدی وی را در زمرۀ ضعفاء شمرده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خِمَ)
موم و لک و غیره که بر آن مهر کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
یکی حمام. و آن کبوتر و هر مرغ طوق دار است و مذکر و مؤنث در حمامه یکسان است مانند حیه. رجوع به حمام شود، میانۀ سینه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زن جمیله. (منتهی الارب). زن قشنگ و زیبا. (از اقرب الموارد) ، برگزیده از شتران و گوسپندان. (منتهی الارب). خیار مال. (از اقرب الموارد) ، پینۀسینۀ شتر. (منتهی الارب). سعدانۀ شتر. (از اقرب الموارد) ، ساحت پاکیزۀ کوشک. (منتهی الارب). ساحت پاکیزۀ قصر. (از اقرب الموارد) ، چرخ دلو، حلقۀ در. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، و الحمامه من الفرس،القص. (منتهی الارب). قص الفرس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام یک قصبه و اسکله ای است در ساحل شرقی تونس و 3000 تن نفوس دارد. روغن زیتون و گندم از این محل صادر میشود. یک سور گرداگرد وی را فراگرفته در بیرون سور باغها و بستانهای دلگشا و باصفا دارد ونیز بناهای عالی در آن مشاهده میگردد و خرابه های یک شهر قدیم در حومه های آن یافت شود. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(تَ صَنْ نُ)
رجوع به حکامت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حتام
تصویر حتام
تاکی، تا چند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتامه
تصویر شتامه
زشت رویی بدخویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمامه
تصویر حمامه
ماهلو از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزامه
تصویر حزامه
هوشیاری، آگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
باد کش کردن در پتگان های شیشه ای پنبه دمل می آلوده و می افروخته و دهانه پنگان را بر پشت آدمی نهاده و بر آماس پدید آمده پس از برداشتن پنگان تیغ می زدند انجیدن باد کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
حمام، کبوتر، کفتر، فاخته، قمری
فرهنگ واژه مترادف متضاد