ابن یحیی. محدث است. علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
ابن یحیی. محدث است. علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
بقیۀ طعام که بر خوان بماند. (منتهی الارب). آنچه بماند از طعام بر خوان. (مهذب الاسماء). باقی طعام بر خوان. آنچه بیفتد وقت خوردن. (منتهی الارب). نان ریزه
بقیۀ طعام که بر خوان بماند. (منتهی الارب). آنچه بماند از طعام بر خوان. (مهذب الاسماء). باقی طعام بر خوان. آنچه بیفتد وقت خوردن. (منتهی الارب). نان ریزه
ابن ذریح. مرزبانی گفت: در روز جنگ پل کشته شد و پدر او در رثای وی سرود: ابغی الحتات فی الجیاد و لاأری له شبهاً مادام ﷲ ساجد و کان حتات کالشهاب حیاته و کل ّ شهاب لامحاله خامدٌ. (الاصابه ج 2 ص 58)
ابن ذریح. مرزبانی گفت: در روز جنگ پل کشته شد و پدر او در رثای وی سرود: ابغی الحتات فی الجیاد و لاأری له شبهاً مادام ﷲ ساجدُ و کان حتات کالشهاب حیاته و کل ّ شهاب لامحاله خامِدٌ. (الاصابه ج 2 ص 58)
ابن یزید بن علقمه بن جری بن سفیان بن مجاشع دارم دارمی مجاشعی... ابن اسحاق و ابن کلبی او را در وفد بنی تمیم که به نزد پیغمبر آمدند برشمردند. ابن هشام گوید: او است که گفت: لعمر ابیک فلاتکذبن لقد ذهب الخیر الا قلیلاً لقد فتن الناس فی دینهم و ابقی ابن عفان شراً طویلاً. ابن عبدالبر از ابن اسحاق و ابن الکلبی نقل کرده است که: پیغمبر میان معاویه و حتات صیغۀ برادری خواند. پس حتات در زمان خلافت معاویه درگذشت و معاویه ارث وی را به برادری برد. پس فرزدق شعری در این باره بسرود. ابن هشام داستان شعر فرزدق را دگرگونه آورده گوید حتات در جنگها با معاویه می بود و چون از یک جنگ بازگشت و جوائزی دریافت پس از اندک مدت درگذشت و معاویه ارث او برگرفت و فرزدق قصیده ای در این موضوع بسرود. دارقطنی در المؤتلف و از طریق او ابوعمر از روایت نصر بن علی از اصمعی از حارث بن عمیر از ایوب نقل کند که حتات با جاریه بن قدامه و احنف بن قیس بر معاویهوارد شدند. پس به آن دو تن هر یک صدهزار درم و به حتات هفتادهزار درم جائزه داد، پس آن دو حتات را از تفاوت خبر دادند. حتات نزد معاویه شد و گفت: مرا در بنی تمیم مفتضح ساختی، آیا حسب من عالی نیست ؟ یا مسّن نیستم ؟ یا در میان طائفه فرمانروا نیستم ؟ معاویه گفت: چرا؟ حتات گفت: چرا از من کاستی ؟ گفت: ایشان علوی مذهب بودند و من دینشان را خریداری کردم، و تو را به دین خود واگذاشتم. حتات گفت: خواهش دارم دین مرا خریداری کن. پس معاویه سی هزار درم دیگر بدو داد، و پس از چندی درگذشت و معاویه ارث او برد، و فرزدق آن قصیده بسرود: ابوک و عمی یا معاوی اورثا تراثاً فتختار التراث اقاربه فما بال میراث الحتات اکلته و میراث حرب جاء ذلک أکثره. پس معاویه حق فرزدق بداد. ولیکن ابوعمر گفته است که: حتات فرزندانی به نام عبدالله و عبدالملک و جز آنها داشت، و بنی حتات موالی بنی امیه شدند. عسقلانی گوید: باید دقت کرد که این موضوع با بردن معاویه ارث او را چگونه جمع شود؟ رجوع به الاصابه ج 1 ص 325 و 326 و حاشیۀ البیان و التبیین ج 2 ص 186 و قاموس الاعلام ترکی شود. در عقدالفرید چ محمدسعید العریان ج 3 ص 298 و تنقیح المقال و در حاشیۀ امتاع الاسماع ص 435 از ابن هشام و ابن کثیر و طبری نام او را حباب آورده اند. و رجوع به حباب بن یزید شود ابن عمرو انصاری برادر ابوسیر. صحابیست. و بعضی نام او را حباب بن عمرو گفته اند. رجوع به حباب بن عمرو شود
ابن یزید بن علقمه بن جری بن سفیان بن مجاشع دارم دارمی مجاشعی... ابن اسحاق و ابن کلبی او را در وفد بنی تمیم که به نزد پیغمبر آمدند برشمردند. ابن هشام گوید: او است که گفت: لعمر ابیک فلاتکذبن لقد ذهب الخیر الا قلیلاً لقد فتن الناس فی دینهم و ابقی ابن عفان شراً طویلاً. ابن عبدالبر از ابن اسحاق و ابن الکلبی نقل کرده است که: پیغمبر میان معاویه و حتات صیغۀ برادری خواند. پس حتات در زمان خلافت معاویه درگذشت و معاویه ارث وی را به برادری بُرد. پس فرزدق شعری در این باره بسرود. ابن هشام داستان شعر فرزدق را دگرگونه آورده گوید حتات در جنگها با معاویه می بود و چون از یک جنگ بازگشت و جوائزی دریافت پس از اندک مدت درگذشت و معاویه ارث او برگرفت و فرزدق قصیده ای در این موضوع بسرود. دارقطنی در المؤتلف و از طریق او ابوعمر از روایت نصر بن علی از اصمعی از حارث بن عمیر از ایوب نقل کند که حتات با جاریه بن قدامه و احنف بن قیس بر معاویهوارد شدند. پس به آن دو تن هر یک صدهزار درم و به حتات هفتادهزار درم جائزه داد، پس آن دو حتات را از تفاوت خبر دادند. حتات نزد معاویه شد و گفت: مرا در بنی تمیم مفتضح ساختی، آیا حسب من عالی نیست ؟ یا مُسّن نیستم ؟ یا در میان طائفه فرمانروا نیستم ؟ معاویه گفت: چرا؟ حتات گفت: چرا از من کاستی ؟ گفت: ایشان علوی مذهب بودند و من دینشان را خریداری کردم، و تو را به دین خود واگذاشتم. حتات گفت: خواهش دارم دین مرا خریداری کن. پس معاویه سی هزار درم دیگر بدو داد، و پس از چندی درگذشت و معاویه ارث او برد، و فرزدق آن قصیده بسرود: ابوک و عمی یا معاوی اورثا تراثاً فتختار التراث اقاربه فما بال میراث الحتات اکلته و میراث حرب جاء ذلک أکثره. پس معاویه حق فرزدق بداد. ولیکن ابوعمر گفته است که: حتات فرزندانی به نام عبدالله و عبدالملک و جز آنها داشت، و بنی حتات موالی بنی امیه شدند. عسقلانی گوید: باید دقت کرد که این موضوع با بردن معاویه ارث او را چگونه جمع شود؟ رجوع به الاصابه ج 1 ص 325 و 326 و حاشیۀ البیان و التبیین ج 2 ص 186 و قاموس الاعلام ترکی شود. در عقدالفرید چ محمدسعید العریان ج 3 ص 298 و تنقیح المقال و در حاشیۀ امتاع الاسماع ص 435 از ابن هشام و ابن کثیر و طبری نام او را حباب آورده اند. و رجوع به حباب بن یزید شود ابن عمرو انصاری برادر ابوسیر. صحابیست. و بعضی نام او را حباب بن عمرو گفته اند. رجوع به حباب بن عمرو شود
تراشه از هر چیزی. (معجم البلدان). و ریزۀ آن. (منتهی الارب). خراشۀ هرچیز، یعنی آنچه به حک از چیزی فروریزد، آنجای که پادشاهان به کسی جدا کرده دهند مانند التمغا. (منتهی الارب). اقطاع
تراشه از هر چیزی. (معجم البلدان). و ریزۀ آن. (منتهی الارب). خراشۀ هرچیز، یعنی آنچه به حک از چیزی فروریزد، آنجای که پادشاهان به کسی جدا کرده دهند مانند التمغا. (منتهی الارب). اقطاع
غلاف قضیب. (منتهی الارب) ، چین جامه، سر خریطه، گرداگرد ناخن، کنارۀ گوش. حتار اذن، گرداگرد گوش، هرچه فراز گیرد چیزی را گرد وی. ج، حتر، حلقۀ دبر یا آنچه ما بین دبر و قبل است یا خطی که میان خصیتین است، آب چشم، گرداگرد چشم، گوشتی مانند دندان نیش دراقصای دهان شتر، حلقه های رسن در کناره های خرگاه که طنابها را بدان بندند. (منتهی الارب)
غلاف قضیب. (منتهی الارب) ، چین جامه، سر خریطه، گرداگرد ناخن، کنارۀ گوش. حتار اُذُن، گرداگرد گوش، هرچه فراز گیرد چیزی را گرد وی. ج، حُتر، حلقۀ دُبُر یا آنچه ما بین دُبُر و قبل است یا خطی که میان خصیتین است، آب چشم، گرداگرد چشم، گوشتی مانند دندان نیش دراقصای دهان شتر، حلقه های رسن در کناره های خرگاه که طنابها را بدان بندند. (منتهی الارب)