جدول جو
جدول جو

معنی حتا - جستجوی لغت در جدول جو

حتا
هتا
تصویری از حتا
تصویر حتا
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتا
تصویر آتا
(پسرانه)
پدر، بزرگ، سرپرست، پدربزرگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اتا
تصویر اتا
(پسرانه)
پدر، پیر، مرشد، عنوانی است افتخاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنا
تصویر حنا
(دخترانه)
گیاهی درختی که در مناطق گرمسیری می روید و گلهای سفید و معطر دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حوا
تصویر حوا
(دخترانه)
حیات، نام همسر آدم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ختا
تصویر ختا
(دخترانه)
نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
(حُ)
ابن یحیی. محدث است. علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
لغت نامه دهخدا
(حَ رِ)
حرکات. یقال: مااحسن حتارش الصبی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رِ شَ)
بنوحترش. بطنی از بنی عقیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
بقیۀ طعام که بر خوان بماند. (منتهی الارب). آنچه بماند از طعام بر خوان. (مهذب الاسماء). باقی طعام بر خوان. آنچه بیفتد وقت خوردن. (منتهی الارب). نان ریزه
لغت نامه دهخدا
(حُ)
ابن ذریح. مرزبانی گفت: در روز جنگ پل کشته شد و پدر او در رثای وی سرود:
ابغی الحتات فی الجیاد و لاأری
له شبهاً مادام ﷲ ساجد
و کان حتات کالشهاب حیاته
و کل ّ شهاب لامحاله خامدٌ.
(الاصابه ج 2 ص 58)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
آوازها. غوغا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
ابن یزید بن علقمه بن جری بن سفیان بن مجاشع دارم دارمی مجاشعی... ابن اسحاق و ابن کلبی او را در وفد بنی تمیم که به نزد پیغمبر آمدند برشمردند. ابن هشام گوید: او است که گفت:
لعمر ابیک فلاتکذبن
لقد ذهب الخیر الا قلیلاً
لقد فتن الناس فی دینهم
و ابقی ابن عفان شراً طویلاً.
ابن عبدالبر از ابن اسحاق و ابن الکلبی نقل کرده است که: پیغمبر میان معاویه و حتات صیغۀ برادری خواند. پس حتات در زمان خلافت معاویه درگذشت و معاویه ارث وی را به برادری برد. پس فرزدق شعری در این باره بسرود. ابن هشام داستان شعر فرزدق را دگرگونه آورده گوید حتات در جنگها با معاویه می بود و چون از یک جنگ بازگشت و جوائزی دریافت پس از اندک مدت درگذشت و معاویه ارث او برگرفت و فرزدق قصیده ای در این موضوع بسرود. دارقطنی در المؤتلف و از طریق او ابوعمر از روایت نصر بن علی از اصمعی از حارث بن عمیر از ایوب نقل کند که حتات با جاریه بن قدامه و احنف بن قیس بر معاویهوارد شدند. پس به آن دو تن هر یک صدهزار درم و به حتات هفتادهزار درم جائزه داد، پس آن دو حتات را از تفاوت خبر دادند. حتات نزد معاویه شد و گفت: مرا در بنی تمیم مفتضح ساختی، آیا حسب من عالی نیست ؟ یا مسّن نیستم ؟ یا در میان طائفه فرمانروا نیستم ؟ معاویه گفت: چرا؟ حتات گفت: چرا از من کاستی ؟ گفت: ایشان علوی مذهب بودند و من دینشان را خریداری کردم، و تو را به دین خود واگذاشتم. حتات گفت: خواهش دارم دین مرا خریداری کن. پس معاویه سی هزار درم دیگر بدو داد، و پس از چندی درگذشت و معاویه ارث او برد، و فرزدق آن قصیده بسرود:
ابوک و عمی یا معاوی اورثا
تراثاً فتختار التراث اقاربه
فما بال میراث الحتات اکلته
و میراث حرب جاء ذلک أکثره.
پس معاویه حق فرزدق بداد. ولیکن ابوعمر گفته است که: حتات فرزندانی به نام عبدالله و عبدالملک و جز آنها داشت، و بنی حتات موالی بنی امیه شدند. عسقلانی گوید: باید دقت کرد که این موضوع با بردن معاویه ارث او را چگونه جمع شود؟ رجوع به الاصابه ج 1 ص 325 و 326 و حاشیۀ البیان و التبیین ج 2 ص 186 و قاموس الاعلام ترکی شود. در عقدالفرید چ محمدسعید العریان ج 3 ص 298 و تنقیح المقال و در حاشیۀ امتاع الاسماع ص 435 از ابن هشام و ابن کثیر و طبری نام او را حباب آورده اند. و رجوع به حباب بن یزید شود
ابن عمرو انصاری برادر ابوسیر. صحابیست. و بعضی نام او را حباب بن عمرو گفته اند. رجوع به حباب بن عمرو شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
تراشه از هر چیزی. (معجم البلدان). و ریزۀ آن. (منتهی الارب). خراشۀ هرچیز، یعنی آنچه به حک از چیزی فروریزد، آنجای که پادشاهان به کسی جدا کرده دهند مانند التمغا. (منتهی الارب). اقطاع
لغت نامه دهخدا
(حِ)
غلاف قضیب. (منتهی الارب) ، چین جامه، سر خریطه، گرداگرد ناخن، کنارۀ گوش. حتار اذن، گرداگرد گوش، هرچه فراز گیرد چیزی را گرد وی. ج، حتر، حلقۀ دبر یا آنچه ما بین دبر و قبل است یا خطی که میان خصیتین است، آب چشم، گرداگرد چشم، گوشتی مانند دندان نیش دراقصای دهان شتر، حلقه های رسن در کناره های خرگاه که طنابها را بدان بندند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ / حُ ءَ)
مناص. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(حَ تْ تا)
تا کی، تا چند؟ (منتهی الارب در ذیل لغت ح ت ت). الف ’ما’ مثل هر جا که حرف جر بر آن آید حذف شده است: فیم ، بم ، لم ، عم
لغت نامه دهخدا
(حَ تْ تا)
رمده حتّان. (منتهی الارب). رجوع به رمده شود
لغت نامه دهخدا
(حَ تْ تا وَ)
نام دهی به عسقلان. و عمرو بن حلیف، ابوصالح الحتاوی بدان منسوب است و ابی عدی وی را در زمرۀ ضعفاء شمرده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
از پارسی هاتا ایچ فاید خداوند است و میر و میرزاه - ز عهد و عصر آدم فاید اکنون (قطران) تا تا آنکه: (حتی باو گفتم که نزد شما بیاید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجا
تصویر حجا
کرانه، زی، پناهگاه زیرکی، پرده، اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتن
تصویر حتن
مانند، قرین، همتا
فرهنگ لغت هوشیار
نا گزیر، حکماً، بی برو برگرد قطعا، براستی یقینا، (حتما خواهم رفت)
فرهنگ لغت هوشیار
زجر کردن و راندن شتران را بسرود و آواز، سرود و آواز ساربانان برای راندن شتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستا
تصویر ستا
ستایش و ستودن است که از دعا و ثنا و شکر و نعمت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زتا
تصویر زتا
یونانی ششمین وات در واتگروه یونانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتم
تصویر حتم
واجب کردن، حکم کردن، محکم کردن، استوار کردن، واجب، ناگزیر
فرهنگ لغت هوشیار
از درختان بده درختی است که بر ندهد سهم تو او فکنده به پیکان بید برگ بر پیکر معاند تو لرزه چون بده (نزاری کهستانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتام
تصویر حتام
تاکی، تا چند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتامه
تصویر حتامه
ته خوان آن چه از خوراک بر خوان ناخورده بماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتات
تصویر حتات
آوازها، غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتار
تصویر حتار
کناره گوشه، چارچوب، چنبره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتی
تصویر حتی
هتا، تا جایی که
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حوا
تصویر حوا
مشیانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیا
تصویر حیا
آزرم، شرم
فرهنگ واژه فارسی سره