جدول جو
جدول جو

معنی حبوکل - جستجوی لغت در جدول جو

حبوکل
(حَبَ کَ)
کوتاه. (منتهی الارب). حبکل. حبوکر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ بَ کَ)
حبرجل. سطبرلب
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ کَ)
ریگستانی که در آن رونده گم گردد، سختی، بلا، سطبر گرداندام. (منتهی الارب) ، من اسماء الدواهی. (معجم البلدان) ، مرد لاغر که در راه رفتن گام نزدیک نهد. (منتهی الارب). حبوکل. ج، حباکر. رجوع به ام حبوکر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ کَ)
نام رمله ای است کثیرهالرمل. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ کَ)
کوتاه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ)
مرد کوتاه و بخیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جائیست نزدیک حلب: و پادشاه اسلام هفتم صفر از فرات عبور فرمودمحاذی جعبر و صفین و سه شنبه 21 صفر به بالای حبول نزدیک حلب فرودآمد. (تاریخ غازانی چ 1940 میلادی ص 132)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حبل، جمع واژۀ حبل. سختی، بلا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ / حُ کُ)
کوتاه. (آنندراج). حبوکل. رجوع به حبوکر و حباکری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حبول
تصویر حبول
جمع حبل، پتیارها سختی ها زیرکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبکل
تصویر حبکل
کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوکل
تصویر حوکل
زفت، کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار