جدول جو
جدول جو

معنی حبوکر - جستجوی لغت در جدول جو

حبوکر
(حَ بَ کَ)
ریگستانی که در آن رونده گم گردد، سختی، بلا، سطبر گرداندام. (منتهی الارب) ، من اسماء الدواهی. (معجم البلدان) ، مرد لاغر که در راه رفتن گام نزدیک نهد. (منتهی الارب). حبوکل. ج، حباکر. رجوع به ام حبوکر شود
لغت نامه دهخدا
حبوکر
(حَ بَ کَ)
نام رمله ای است کثیرهالرمل. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ بَ کَ را)
سختی، معرکۀ جنگ گذشته، کودک صغیر، جمل حبوکری، شتر نر سخت و سطبر گرداندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَبَ کَ)
کوتاه. (منتهی الارب). حبکل. حبوکر
لغت نامه دهخدا
(حَ کِ)
جمع واژۀ حبوکر. (منتهی الارب). سنگلاخها. ریگزارها
لغت نامه دهخدا
(حُ / حَ)
جمع واژۀ حبر. دانایان، آثار نعمت، امثال. نظائر
لغت نامه دهخدا
(حَبْبو)
بچۀ حباری. بچۀ شوات. جوجۀ هوبره. چوزۀ چرز. جمع واژۀ حبابیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِءْ)
شادی. (ادیب نطنزی) : ابتدا سه شبانروز ایام و لیالی متواتر و متوالی به حبور و سرور جشن و سور داشتند. (جهانگشای جوینی). بدین سیاقت و هیئت با فنون حبور و سرور هفته ای جشن و سور بود. (جهانگشای جوینی) ، فراخی عیش
حبر. حبر. حبره. شاد شدن. (غیاث). شادمانه شدن. (زوزنی). شادمانی کردن. (دهار) ، شاد کردن. (غیاث). شادمانه کردن. حبر. (ترجمان القرآن). و رجوع به حبر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ کَ)
تأنیت حبوکری
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِحَ بَ کَ را)
داهیه. (اقرب الموارد). سختی و سخت ترین بلاها. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ بَ کَ را)
نام موضعی خطرناک است از بلاد قشیر و از آنجاست که هرگاه کسی به بلا و مصیبت دچار شود گویند: وقع فی ام حبوکری. رجوع به معجم البلدان و مادۀ قبل و ام حبوکران در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ بَ کَ)
نام مرغی است. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ بَ کَ)
داهیه. (المرصع). بزرگترین مصیبتها. (از اقرب الموارد). سختی و بلا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حباکر
تصویر حباکر
سنگلاخها، ریگزارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبور
تصویر حبور
شاد شدن، شادمانه کردن شادی، فراخی، عیش شادی، فراخی، عیش
فرهنگ لغت هوشیار