جدول جو
جدول جو

معنی حبونن - جستجوی لغت در جدول جو

حبونن
(حَ / حِ بَ نَ بَ نَ)
حاجب الکتاب آن را بر وزن فعولل دانسته. ابن قطاع آن را لغتی از حبوتن شمرده است. اجدع بن سالم گوید:
و لحقتهم بالجزع جزع حبونن
یطلبن ازوادا لأهل ملاع.
و عله الجرمی نیز چنین سروده:
و لقد صحبتهم ببطن حبونن
و علی ان شاء الملیک به ثنا
سعی امری ٔ لم یلهه عن نیله
بعض المفاقر من معایشهالدنا.
(معجم البلدان).
رجوع به حبوتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ نا)
نام جایی است که ابن یحیی سمهری درباره آن چنین سروده است:
خلیلی لاتستعجلا و تبینا
بوادی حبونی هل لهن زوال
و لاتیأسا من رحمهالله و اسألا
بوادی حبونی ان تهب شمال
و لاتیاسا ان ترزقا أرجیه
کعین المها اعناقهن طوال
من الحارثیین الذین دمائهم
حرام و اما مالهم فحلال.
ابوعلی گفته است: این کلمه به وزن فعولی ̍ نیست بل دو احتمال دارد: اول اینکه یک جمله به صورت علم درآمده است. مانند ’علی اطرقا بالیات الخیام’، و دیگر اینکه حبونی از حبوت باشد، چنانکه ’عفرنی’ از عفر آمده است. و ممکن است اصل آن حبونن بوده و نون دوم برای کراهت تضعیف، به الف بدل شده باشد. چنانکه گویند: ’ولاأملاه’ به جای ’لاأمله’ و ممکن است از باب تعاقب (تبدیل) نون به حرف عله که به آن نزدیک است باشد، چنانکه در ’ددن’ گفته اند: ’ددا’ و چون احتمالات در آن می آید نمی توان آن را بر وزن ’فعولی ̍’ دانست. فرزدق گفته است:
و اهل حبونی من مراد تدارکت
و جرماً بواط خالط البحر ساحله.
ابوعبیده در تفسیر خود گوید: حبونی من ارض مراد اراد حبونن فلم یمکنه.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
نام جد قاسم برزالی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ تَ / حِ بَ تَ)
ابن قطاع گوید: وادیی است در یمامه. از قول عربی آورده اند:
سقی رمله بالقاع بین حبوتن
من الغیث مرزام العشی صدوق
سقاها فرواها و اقصر حولها
مذانب سمی حولها و حدیق
من الاثل اما ظلها فهو بارد
اثیث و اما نبتها فانیق.
(معجم البلدان).
حبونن نیز استعمال شده است. رجوع به حبونن شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حبن
لغت نامه دهخدا