جدول جو
جدول جو

معنی حبوتن - جستجوی لغت در جدول جو

حبوتن
(حَ بَ تَ / حِ بَ تَ)
ابن قطاع گوید: وادیی است در یمامه. از قول عربی آورده اند:
سقی رمله بالقاع بین حبوتن
من الغیث مرزام العشی صدوق
سقاها فرواها و اقصر حولها
مذانب سمی حولها و حدیق
من الاثل اما ظلها فهو بارد
اثیث و اما نبتها فانیق.
(معجم البلدان).
حبونن نیز استعمال شده است. رجوع به حبونن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ / چِ شُ دَ)
به لفظ تثنیه و الشرم بمعنی ’شق’ است و شاید از همین ماده اشتقاق شده باشد، نام جایگاهی است در بلاد بنی طی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ / حِ بَ نَ بَ نَ)
حاجب الکتاب آن را بر وزن فعولل دانسته. ابن قطاع آن را لغتی از حبوتن شمرده است. اجدع بن سالم گوید:
و لحقتهم بالجزع جزع حبونن
یطلبن ازوادا لأهل ملاع.
و عله الجرمی نیز چنین سروده:
و لقد صحبتهم ببطن حبونن
و علی ان شاء الملیک به ثنا
سعی امری ٔ لم یلهه عن نیله
بعض المفاقر من معایشهالدنا.
(معجم البلدان).
رجوع به حبوتن شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
نام کوهی به موصل. کوهی است بنواحی موصل. ازهری آن را یاد کرده، و آن لفظی غیر عربی است و ریشه عربی ندارد. (معجم البلدان). در اوراق صولی حبه را از نواحی موصل شمرده است. رجوع به اخبارالراضی ص 227 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ده مخروبه ای است از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس. واقع در سه هزارگزی باختر کرند. در موقع اسکان ایلات چند خانواده از تراکمۀ آتابای در این محل ساکن شده اند و فعلاً در اطراف آن بحالت چادرنشین بسر برده، زمستان به ارتفاعات آتمر میروند. دارای 400 تن سکنه میباشد. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. صنایع دستی زنان قالیچه بافی و نمدمالی است. راه فرعی به کرند دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حبن
لغت نامه دهخدا
کندن از ریشه درآوردن
فرهنگ گویش مازندرانی