جدول جو
جدول جو

معنی حبوب - جستجوی لغت در جدول جو

حبوب
حبّ ها، دانه های گیاهان، بذرها، قرص ها، جمع واژۀ حبّ
تصویری از حبوب
تصویر حبوب
فرهنگ فارسی عمید
حبوب
(حُ)
جمع واژۀ حب و جمع واژۀ حب، ج حبّه. (دستور اللغۀ ادیب نطنزی). دانه های نبات. دانه ها، مثل گندم و نخود و غیره. (غیاث) :
حبوب او هوا و بر حبوب او
کسی فشانده گرد آسیای او.
منوچهری.
حبوب و لبوب نضج و نما نیافت و انواع ارتفاعات در مراتع ومزارع بخس و نقصان پذیرفت. (سندبادنامه ص 122). آدمی با شرف نفس و عزت ذات هیچ نوع از انواع حبوب نمی یافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 327).
مور داند کان حبوب مرتهن
مستحیل وجنس من خواهد شدن.
مولوی.
چون چنان شاهی نداند سر چوب
تو چه دانی سر این دام و حبوب.
مولوی.
بستۀ شیر زمینی چون حبوب
جو فطام خویش از قوت القلوب.
مولوی.
روبه افتد پهن اندر زیر خاک
بر سر خاکش حبوب گردناک.
مولوی.
نروید نبات از حبوب درست
مگر حال بر وی بگردد نخست.
سعدی (بوستان چ یوسفی ص 96)
لغت نامه دهخدا
حبوب
جمع حب، دانه ها گویه ها جورتک بنشن، جمع حبه وحب دانه های نباتات دانه های عدس و نخود و لوبیا و باقلا و مانند آنها، جمع حبوبات
فرهنگ لغت هوشیار
حبوب
((حُ))
جمع حبه و حب
تصویری از حبوب
تصویر حبوب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محبوب
تصویر محبوب
(دخترانه)
دوست داشتنی، مورد محبت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
دوست داشته شده، آنکه یا آنچه مورد علاقه و محبت است، کنایه از دوست، معشوق
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
دوست داشته شده. پسند کرده شده. پسندیده. (ناظم الاطباء). دوست. دوستگان. ضد مبغوض. (یادداشت مؤلف) (مهذب الاسماء) : هرگاه متقی... به ترک حسد بکوشد تا در دلهامحبوب گردد. (کلیله و دمنه). چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود از محبوب و مکروه. (کلیله و دمنه).
نیست کسبی از توکل خوبتر
چیست از تسلیم خود محبوبتر.
مولوی (مثنوی ص 21).
از حدیث این جهان محجوب کرد
خون تن را در دلش محبوب کرد.
مولوی.
هنوزت گر سر صلح است بازآی
کزآن محبوب تر باشی که بودی.
سعدی.
مگر در زمستان که محجوب است و محبوب (آفتاب). (گلستان).
طلب از جانب مطلوب بیش است
که در حب از محب محبوب بیش است.
(از سی نامۀ کاتبی).
ای زر توئی آنکه جامع لذاتی
محبوب جهانیان به هراوقاتی.
جمال الدین قزوینی.
- زر محبوب، زر خالص. (ناظم الاطباء).
- ، سکۀ ضرب محبوب سلیمی. رجوع به محبوب سلیمی شود.
- محبوب القلوب، ربایندۀ دلها. (ناظم الاطباء).
، معشوق. (ناظم الاطباء) :
نظر میداشت اندر راه محبوب
که در ذاتش همان بوده ست محسوب.
نظامی.
گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم.
سعدی.
آنگه به قوت استیناس محبوب از میان تلاطم امواج محبت سر برآورد وگفت... (گلستان).
گل سرخش چو عارض خوبان
سنبلش همچو زلف محبوبان.
سعدی.
- محبوب خشک، کنایه از آن معشوق که از او انتفاع نتوان کرد. (آنندراج).
، (اصطلاح تصرف) قطب وحدت و در پاره ای از رسائل به معنای حقیقت روحیه که آن ذات حق است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به محبت شود
لغت نامه دهخدا
(حَ بو بَ)
سید محمدسعید پسر محمود معروف به حبوبی حسینی. خاندان حبوبی از خانواده های معروف نجف است و خود را از فرزندان حسین بن علی (ع) میدانند. مولد وی نجف، وفات او نیز همانجا در شعبان سال 1333 هجری قمری بوده است، اخلاق و ریاضی را نزد میرزا حسین قلی آموخت و فقه و اصول را نزد شیخ محمدحسین کاظمی و پس از مرگ او نزد محمد طه نجف تلمذ کرد و سپس به تدریس پرداخت ودر دارالعلم نجف روشی جدید در تعلیم بوجود آورده و بسیاری از دانشمندان از محضر وی استفاده کردند. دیوان او را شیخ عبدالله جوهری تصحیح کرده و به توسط سیدعلی پسر حبوبی در بیروت در 330 صفحه به سال 1331 هجری قمری منتشر گردیده است. شرح حال او در مقدمۀ دیوان وی، و در ریحانهالادب و ج 9 الذریعه بتفصیل آمده است
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بو بَ)
لقب جد ابونصر حسن بن محمد بن ابراهیم بن احمد بن علی یونارتی اصفهانی است که در 529 هجری قمری درگذشت. ابن نقطه نسب او را از خط خود وی نقل کرده است. (تاج العروس)
لقب اسماعیل بن اسحاق رازی است. و ذهبی گفته است: لقب اسحاق بن اسماعیل رازی باشد. (تاج العروس) 0

لقب جد ابومحمد عبدالله بن زکریای نیشابوری است. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
دوست داشته، پسند کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
((مَ))
دوست داشته شده، معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
دوست داشتنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
شائعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
Likable, Likeable, Lovable, Loveable, Popular, Wellliked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
sympathique, aimable, adorable, populaire, bien aimé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
令人喜爱的 , 可爱的 , 受欢迎的 , 受喜爱的
دیکشنری فارسی به چینی
عزیز، معشوق
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
پسندیدہ , پسندیدہ , مقبول , پسندیدہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
পছন্দসই , প্রিয় , জনপ্রিয় , প্রিয়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
น่ารัก , ยอดนิยม , เป็นที่รัก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
mpendwa, maarufu, pendwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
sevilebilir, sevimli, popüler, sevilen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
好かれる , 愛される , 人気のある , 好かれている
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
प्रिय , प्यारा , लोकप्रिय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
אהוב , חביב , פופולרי , אהוב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
호감 있는 , 사랑스러운 , 인기 있는 , 잘 좋아하는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
menyenangkan, menggemaskan, populer, disukai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
simpatico, amabile, popolare, ben voluto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
agradable, lovable, adorable, popular, bien querido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
приємний , милий , популярний , улюблений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
симпатичный , милый , популярный , любимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
sympatyczny, uroczy, popularny, lubiany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
sympathisch, liebenswert, populär, gut gemocht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
simpático, adorável, popular, bem querido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
sympathiek, lief, populair, goed geliefd
دیکشنری فارسی به هلندی