جدول جو
جدول جو

معنی حبنطی - جستجوی لغت در جدول جو

حبنطی
(حَ بَ طا)
حنبطاء. حبنطاه. مرد کوتاه کلان شکم و بخشم درآمده. (منتهی الارب). کوتاه بزرگ شکم. (مهذب الاسماء). مرد کوتاه و فربه کلان شکم
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ بَ)
حبنطاء. حبنطاه. حبنطی. مرد کوتاه و فربه کلان شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ بَ طا)
رجل ٌ ضبنطی ̍، مرد قوی و نیک توانا. جمل ضبنطی، کذلک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ نِ طی ی)
گندم بسیارخورنده تا فربه شود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، منتفخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آماسیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ طی ی / حَ بَ طی ی / حَ بِطی ی)
منسوب به حارث بن مالک بن عمرو، ملقب به حبط. سمعانی گوید: هو بطن من تیم (کذا) و هو الحرث بن عمرو بن تمیم بن مرت و الحرث هو الحبط بکسرالباء وبوالده یقال له: الحبطات. رجوع به حبط تمیمی شود
لغت نامه دهخدا