جدول جو
جدول جو

معنی حبنبر - جستجوی لغت در جدول جو

حبنبر
(حَ بَمْ بَ)
چیز اندک. مااصبت منه حبنبراً، نرسید مرا از وی چیزی. دریغ از یک هل پوچ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ بُ بُ)
کلمه ای که بدان گوسفند را به دوشیدن خوانند. رجوع به حبر و حبرحبر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ بَ)
یحبور. حبریر. حبرور. شوات بچه. جوجۀ هوبره. بچۀ حباری، شتر نر ریزه، کوتاه بالای ناکس: مااصاب منه حبربراً. (منتهی الارب). هیچ چیز. چیزی اندک
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُ)
آلتی که داروگران بدان حب سازند
لغت نامه دهخدا
(بَمْ)
سپستان. (ناظم الاطباء). دوائی است که آنرا سپستان خوانند. و گویند این لغت هندی است. (برهان) (آنندراج). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و مخزن الادویه شود، ماری که افسون در وی اثر نکند، داهیه، قوس و کمان. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(حَمْ بَ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قصیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
گویه بر ابزار دارو سازی آلتی که دوا سازان با آن خمیر های لوله شده دارویی را بریده و بعدا بصورت حب در آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنبر
تصویر بنبر
هندی سپستان از گیاهان دارویی سپستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنبر
تصویر حنبر
ملازمت، سختی
فرهنگ لغت هوشیار