تیز. گوز. (منتهی الارب). و بیشتر استعمال آن در شتران و گوسفندان است. (آنندراج). ضراط. (مهذب الاسماء). حصم. تیز دادن. باد رها کردن. رجوع به حباق و حباج شود، به تازیانه و رسن و چوب خرما زدن. به شاخ درخت و رسن و تازیانه زدن
تیز. گوز. (منتهی الارب). و بیشتر استعمال آن در شتران و گوسفندان است. (آنندراج). ضُراط. (مهذب الاسماء). حصم. تیز دادن. باد رها کردن. رجوع به حباق و حباج شود، به تازیانه و رسن و چوب خرما زدن. به شاخ درخت و رسن و تازیانه زدن
هر نبات مابین شجر و گیاه. بته. بوته. و چون مطلق گویند، مراد پودنۀ وحشی است. بودنج برّی. پودینه. (منتهی الارب). غاغ. پونه. فودنج برّی. فوتنج. پونه. حبق الماء. حبق التمساح. نمام. فوتنج نهری. نعنعالماء. و صاحب برهان گوید: گرم و خشک است در سیم. و داءالفیل را نافع است. ابوعبید از اصمعی نقل کند که: عرب پودنه را حبق گوید و پودنۀ نهری را به رومی کانجون (؟) و به سریانی او را مثیان دمیا (؟) گویند و کوهی را فلعلک گویند و به جای کاف قاف گفته اند و رازی او را زنجبیل الکلب خوانده و حبق دشتی و انواع او را عرب فوتنج گوید و بستانی را نعنع. دیسقوریدوس گوید: برگ پودنه کوهی سیادروح (ببادروج ؟) مشابهت دارد و گل او قرمیزی (فرفیری ؟) بود و ساق نبات او چهارسر بود و بعضی به سعتر عدس (؟) مشابهت دارد و این نوع را، سعتر دشتی گویند و نوع دیگر از او به پودنۀ دشتی ماند و برگ او بزرگتر باشد و ساق او سطبرتر و... فوتنج در فا گفته شود. (از نسخۀ خطی ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی)
هر نبات مابین شجر و گیاه. بُته. بوتَه. و چون مطلق گویند، مراد پودنۀ وحشی است. بودنج برّی. پودینه. (منتهی الارب). غاغ. پونه. فودنج برّی. فوتنج. پونه. حبق الماء. حبق التمساح. نمام. فوتنج نهری. نعنعالماء. و صاحب برهان گوید: گرم و خشک است در سیم. و داءالفیل را نافع است. ابوعبید از اصمعی نقل کند که: عرب پودنه را حبق گوید و پودنۀ نهری را به رومی کانجون (؟) و به سریانی او را مثیان دمیا (؟) گویند و کوهی را فلعلک گویند و به جای کاف قاف گفته اند و رازی او را زنجبیل الکلب خوانده و حبق دشتی و انواع او را عرب فوتنج گوید و بستانی را نعنع. دیسقوریدوس گوید: برگ پودنه کوهی سیادروح (ببادروج ؟) مشابهت دارد و گل او قرمیزی (فرفیری ؟) بود و ساق نبات او چهارسر بود و بعضی به سعتر عدس (؟) مشابهت دارد و این نوع را، سعتر دشتی گویند و نوع دیگر از او به پودنۀ دشتی ماند و برگ او بزرگتر باشد و ساق او سطبرتر و... فوتنج در فا گفته شود. (از نسخۀ خطی ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی)
ژاله. تگرک. (آنندراج). ابرد من حبقر،سردتر از تگرک و یخچه. قال مجدالدین ذکروه فی الأبنیه و لم یفسروه و معناه البرد. حب الغمام. یقال: ابرد من حبقر، و یقال: عبقر و اصله حب قرّ، و القر البرد، و الدلیل علی ما ذکرته أن اباعمرو بن العلاء یرویه: أبرد من عب قر و العب اسم للبرد. (منتهی الارب)
ژاله. تگرک. (آنندراج). ابرد من حبقر،سردتر از تگرک و یخچه. قال مجدالدین ذکروه فی الأبنیه و لم یفسروه و معناه البرد. حب الغمام. یقال: ابرد من حبقر، و یقال: عَبقُر و اصله حب قرّ، و القر البرد، و الدلیل علی ما ذکرته أن اباعمرو بن العلاء یرویه: أبرد من عب قر و العب اسم للبرد. (منتهی الارب)