معنی حبرکل - جستجوی لغت در جدول جو
حبرکل
(حَ بَ کَ)
حبرجل. سطبرلب
ادامه...
حبرجل. سطبرلب
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حبرجل
(حَ بَ جَ)
أو حبرکل سطبرلب. (منتهی الارب)
ادامه...
أو حَبَرکَل سطبرلب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حبوکل
(حَبَ کَ)
کوتاه. (منتهی الارب). حبکل. حبوکر
ادامه...
کوتاه. (منتهی الارب). حبکل. حبوکر
لغت نامه دهخدا
هبرکل
(هََ بَ کَ)
جوان خوب اندام نیکوتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جوان نیکوتن. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه)
ادامه...
جوان خوب اندام نیکوتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جوان نیکوتن. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
برکل
(بَ کُ)
دهی است از دهستان تبادگان بخش حومه شهرستان مشهد. سکنه 127 تن. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
ادامه...
دهی است از دهستان تبادگان بخش حومه شهرستان مشهد. سکنه 127 تن. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
حبکل
(حَ کَ / حُ کُ)
کوتاه. (آنندراج). حبوکل. رجوع به حبوکر و حباکری شود
ادامه...
کوتاه. (آنندراج). حبوکل. رجوع به حبوکر و حباکری شود
لغت نامه دهخدا
تصویر حبکل
حبکل
کوتاه
ادامه...
کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار