جدول جو
جدول جو

معنی حبرات - جستجوی لغت در جدول جو

حبرات
(حِ بَ)
جمع واژۀ حبره
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حشرات
تصویر حشرات
حشره ها، جمع واژۀ حشره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
جمع واژۀ عبره، حساب کردن مالیات محصول، مالیات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبرات
تصویر مبرات
مبرت ها، کارهای نیک، جمع واژۀ مبرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
چهل و نهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۸ آیه
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
جمع واژۀ حبجه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ بَ)
جمع واژۀ ثبره
لغت نامه دهخدا
(حِ)
خالص. بی آمیغ. صرف. بحت: کذب حبریت، دروغ محض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
ابن عمرو بن قیس بن جشم بن عبدالشمس. پدر قبیله ای به یمن و از ایشان است ابوسعید حبرانی عبدالله بن بشر سکسکی. (سمعانی ص 153). و ازآن قبیله است ابوراشد و جمعی دیگر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
صاحب مراصدالاطلاع گوید: شهری است و گمان میکنم که از دیار بنی بکر باشد نزدیک اسعرد.
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حبار
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حبله. اوراق سمر، نوعی از پیرایه های حمیل
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ / حَ بِ)
اولاد حارث بن مالک بن عمرو، ملقب به حبط یا حبط
لغت نامه دهخدا
(حُمْ مَ)
جمع واژۀ حمره. (منتهی الارب). و آن مرغی است. رجوع به حمره شود
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ)
جمع واژۀ حزره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ شَ)
جمع واژۀ حشره. جنبندگان خرد. احناش. حشار. جانوران خزنده و گزنده یا جانور ریزۀ زمینی. جانوران ریزه و جانوران که در زمین سوراخ کرده خانه سازند، لهذا بسوی زمین اضافت کرده حشرات الارض گویند مثل مار و موش و غیره. (از غیاث اللغات) : در خزائن ملوک هند کتابیست از زبان مرغان و بهایم و وحوش و سباع و حشرات جمع کرده اند. (کلیله و دمنه).
- حشرات الارض، حرکت حشرات الارض، مطابق است با روز هشتم فروردین ماه جلالی.
، ثمرهای دشتی، مانند صمغ و غیر آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ)
جمع واژۀ حجره
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ حاره، کلاته ها و ده های خرد که خانه های آنها یکجا باشد
لغت نامه دهخدا
(حُ مُ)
جمع واژۀ حمار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمار شود
لغت نامه دهخدا
(سِ گُ)
ماهر شدن بکاری
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ برت. مردان راهبر
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
جمع واژۀ ابره. سوزنها
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ / حَ)
جمع واژۀ حربه. (منتهی الارب). فسادهای دین، نیزه زنیها، سلب های مال کسان
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبرات
تصویر سبرات
جمع سبره، بامدادان خنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرات
تصویر مبرات
خوبیها، نیکویی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
جمع عبره، اشک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضرات
تصویر حضرات
آقایان، مخدومان، بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشرات
تصویر حشرات
جنبدگان خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبریت
تصویر حبریت
دروغ محض، خالص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
جمع حجره. خانه ها اطاقها، کلبه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرات
تصویر مبرات
((مَ بَ رّ))
جمع مبره، خیرات و اعمال خیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
((عَ بَ))
جمع عبره، اشک ها، سرشک ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
((حُ جَ))
جمع حجره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حشرات
تصویر حشرات
((حَ شَ))
جمع حشره، رده بزرگی از بندپاییان که به واسطه داشتن شش پا از بندپاییان دیگر متمایزند، بدین جهت آن ها را شش پاییان نیز نامیده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضرات
تصویر حضرات
((حَ ضَ))
جمع حضرت، اشخاص حاضر و موجود، برای تعظیم کسان استعمال می شود
فرهنگ فارسی معین