جدول جو
جدول جو

معنی حبانیه - جستجوی لغت در جدول جو

حبانیه
(حَبْ با نی یَ)
قریه ای از کوفه. و بروزگار زیاد بن ابیه، زیاد بن خراس العجلی یکی از خوارج با جمعی از آن طائفه با اهل کوفه جنگ کردند و هزیمت بر کوفیان افتاد و جماعتی از مردم کوفه کشته شدند. (معجم البلدان). حبانیه اکنون اردوگاه لشکریان انگلیس در عراق عرب است. و نزدیک آن محل اصطخر حبانیه را برای اندوختن آب فرات ساخته اند، که هنگام طغیان در آن جمع کنند و هنگام تابستان به نهر برمی گردانند. و آن بزرگترین انبار آب در خاور نزدیک است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حانیه
تصویر حانیه
(دخترانه)
مؤنث حانی، میش یا گاو وحشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جبائیه
تصویر جبائیه
فرقه ای از معتزله پیرو ابوعلی جبّایی، که معتقد بودند بندگان، آفرینندۀ کردار و فعل خود می باشند و در روز قیامت خداوند را نخواهند دید
فرهنگ فارسی عمید
گروهی از فلاسفه که اشیا را زادۀ توهم می دانستند و منکر وجود حقیقی اشیا بودند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبانیه
تصویر زبانیه
مالک دوزخ، دوزخبان
فرهنگ فارسی عمید
(زَ یَ)
جمع واژۀ زبنیه و زبنی، کسانی که مردم را میرانند. (از لسان العرب). جمع واژۀ زبنیه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ زبانیه و زبان و زابن و زبنی است. (فرهنگ نظام). جمع واژۀ زبنیه. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 54) ، مردم سخت. (آنندراج). مردان سخت. (قطر المحیط) (تاج العروس). مردم سخت و درشت. (آنندراج). مردمان سخت و درشت. (فرهنگ نظام). جمع واژۀ زبنیه، دیو سرکش. واحد آن زبانی یا زابن است یا زبنی ّ. (از منتهی الارب). جمع واژۀ زبنیه، متمرد از آدمی و پری. (تاج العروس) (قطر المحیط). دیو سرکش. (آنندراج). دیوان سرکش. (فرهنگ نظام) ، سرهنگان سلطان. (منتهی الارب). شرطی. (قطر المحیط) (تاج العروس). سرهنگ. (آنندراج). سرهنگان سلطان. (فرهنگ نظام) ، دوزخبان. (منتهی الارب). فریشتگان دوزخ. (دهار). زبنیه، فریشتۀ عذاب. الزبانیه جماعه. (دهار). دوزخ بانان. واحده زبان و زابنه و زبنی و جمله از زبن اند بمعنی دفع. (مهذب الاسماء). جمع واژۀ زبنیه. دوزخ بانان. (مجمل اللغه) (آنندراج). موکلان دوزخ. جمع واژۀ زبنی است. (غیاث اللغات). برخی از ملائکه از آنروی زبانیه نام یافته اند که دوزخیان را در آتش می افکنند. قتاده در تفسیر آیت ’فلیدع نادیه، سندع الزبانیه’ گوید: زبانیه در زبان عرب شرطگان اند. فراء گوید زبانیه (یعنی دوزخبانان) با دست و پا کار میکنند و از این روی نیرومندترند. زجاج گوید زبانیه غلاظ و شداداند، یعنی همان فریشتگانی که در آیت دیگر بدین گونه یاد شده اند: ’علیها ملائکه غلاظ شداد’. (از لسان العرب) :
ای اعتقادنه زن و ده یار مصطفات
از نوزده زبانیه حرز امان شده.
خاقانی.
سلاح کار خود اینجا ز بی زبانی ساز
که بی زبانی دفع زبانیه است آنجا.
خاقانی.
در این بودم که آن ظالم بی باک چون زبانیه از در درآمد. (سندبادنامه ص 209). فرمود تا پنج مغول دررود، گفت صحبت پنج زبانیه نمیخواهم و دو سه بیت از قصیده ای میخواند. (تاریخ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
می. (منتهی الارب). خمر، حاناه. حانوت. دکان می فروش، می فروشان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شهریست در ساحل شمالی از قسمت غربی جزیره کریت (اقریطش) ، مرکز ولایت کریت به ساحل یمین نهر کلادیسوس، در جهت غربی شبه جزیره آکروتیری و لنگرگاه سود در 35 درجه و30 دقیقۀ عرض شمالی و 40 درجه و 21 دقیقۀ طول شرقی. سکنۀ آن مرکب از مسلمانان و نصاری و عده ای یهودی است. 22 مسجد و جامع و 6 تکیه و 2 کلیسای یونانی و یک کلیسای کاتولیک و 13 مکتب اناث و ذکور برای مسلمانان و نصاری و یهودیان و دو بیمارستان و 2 سربازخانه و توپخانه، 3 حمام و 7 قنات و یک باغ ملی، 7 کار خانه صابون پزی، و 2 کار خانه ذوب فلزات و 2آسیای بخاری و یک دستگاه کشتی سازی و 4 مطبعه دارد و گرداگرد شهرسوری هست و دو دروازه دارد. بناهای آن خشتی است و بیشتر بطرز قدیم و از آثار زمان وندیک هاست و کوچه های آن پرپیچ وخم است. لنگرگاه این شهر از جانب شمال بوسیلۀ یک رصیف متشکل از تخته سنگها مسدود شده و در یک طرف درونی لنگرگاه یک قلعه، و در طرف دیگر آن قله ایست که منار بحری (منارهالبحر) بر وی تعبیه شده است. در طرف مشرق قصبه لنگرگاه مهم سوده و همچنین در نزدیکی این شهرک ییلاقهای خوب و نیز قصبۀ حلپه است، در لنگرگاه سوده یک دارالصنایع بحری موجود است. این شهر یکی از بلاد بسیار قدیمی و نام باستانی آن ’کیدونیا’ است و در گرداگرد وی بعضی آثار عتیقۀ مشهور نیز یافت شود. این شهر در قرون وسطی بدست وندیکها افتاد و آنان بنای شهر مزبور را تجدید، و استوار و مستحکم ساختند. غازی یوسف پاشا در زمان سلطان ابراهیم خان این شهر را فتح کرد و از سال 1055 هجری قمری تا این اواخر شهر مرکزی ایالت کریت، شهر قندیه بود که بزرگترین شهر جزیره میباشد. در 1272 هجری قمری شهر حانیه را مرکز این ایالت قرار دادند، یکی از سنجاقهای پنجگانه ای که ولایت کریت (اقریطش) مرکب از آنها میباشد و عبارت است از قسمت غربی جزیره مزبور و از طرف مشرق محدود است به سنجاق اسفاکیه. اراضی آن کلیهً کوهستانی است و بعضی نقاط هم حاصلخیز میباشد. محصولات این قسمت مانند محصولات قسمتهای دیگر جزیره است که عبارت است از زیتون، پرتقال، لیمو، انگور و غیره. این سنجاق به سه قضا و 9 ناحیه منقسم گشته و 282 دهکده دارد
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نعت فاعلی مؤنث از حنو. مهربان، زنی که شوی نکند از مهربانی که با فرزند دارد. (منتهی الارب) ، گوسپند که خم دهد گردن خود را بدون علت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ با نَ)
بنت سمیطبن کلیب بن سلحب الاکبر. ابن حبیب از کتاب هشام بن کلبی درباب نسب حضرموت از او نام برده. رجوع به سمعانی ص 152 ب شود
لغت نامه دهخدا
(حُبْ با)
سمعانی گوید: هذه النسبه الی حبان و محمد بن حبان بن ابی بکر بن عمر البصری ّ هو حبانی ّ. نسب الی ابیه من اهل البصره. سکن بغداد فی الحریم. یحدث عن امیه من بسطام. و محمد بن المنهال و حسن بن قرعه و غیرهم. توفی بعد الثلثمائه بیسیر. رجوع به انساب سمعانی برگ 153 ب شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
قوس بانیه، کمانی که به وترش بچسبد و این عیب کمان است. (از تاج العروس). کمان سخت که زه آن به نهایت متصل به وی باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و آن را قوس بانله نیز گویند. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(حِبْ با)
منسوب به حبان از نواحی نیشابور. محمد بن جعفر بن عبدالجبار حبانی نیشابوری. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَبْ با نی یَ)
فرقه ای از یهود. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رُبْ با نی یَ)
آبی است ازآن بنی کلب. (از متن اللغه) (از معجم البلدان) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ یَ)
زیرکی. (منتهی الارب). زیرک شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
دهی جزو دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه. آب آن از رود خانه مزدقان و محصول آن غلات و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(حِ نی یَ)
طائفه ای از فلاسفه که منکر وجود حقیقی اشیاء بوده اند و جهان خارج را وهم میپنداشتند و آنرا زادۀ عقول و توهمات و حواس مردم میشمردند. اینان که در قرن سوم هجری در کشور اسلام نفوذ کرده بودند، پیرو افکار شکاکان یونان و مکتب پرون بوده اند. ابن عبدربه داستانی از آمدن یک تن از ایشان به مجلس مأمون آورده گوید: ما همه اشیاء را زادۀ توهم وحسبان دانیم که مردم بقدر عقول خویش تصوری میسازند و در واقع و حقیقت هیچ نیست، پس ثمامه برخاست و سیلی بر روی وی زد که گونۀ او را سیاه نمود. حسبانی فریاد زد یا امیرالمؤمنین (مأمون) در مجلس تو با من چنین کنند ثمامه گفت: مگر من چه کردم ؟ گفت: سیلی بر گونه ام نواختی ! گفت: شاید با عطری روی تو را تدهین کرده باشم و تو چنین پنداشته ای. سپس انشاء کرده گفت:
و لعل ّ آدم امنا
والاب حوا فی الحساب
و لعل ّ ما ابصرت من
بیض الطیور هو الغراب
و عساک حین قعدت قم
ت و حین حئت هوالذهاب
و عسی البنفسج زنبق
و عسی البهار هو الشذاب
و عساک تأکل من خرا
ک و انت تحسبه کباب.
(عقدالفرید ج 2 صص 239-240)
لغت نامه دهخدا
(حُ بی یَ)
نام دو قریه است به مصر که یکی از آن دو را منستریون نیز نامند، و آن از کورۀ شرقیه است. و دیگری را منزل نعمه نیز خوانند و آن نیز شرقیه است. (معجم البلدان ج 3 ص 206)
لغت نامه دهخدا
(حُ شی یَ)
عقاب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَبْ با نی یَ)
آبیست به یمامه. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
هشت، درهمهاییی در قدیم که وزن ده عدد آن هشت فلک بوده است. یا آبا ثمانیه. هشت فلک (افلاک سبعه سیاره و فلک البروج)، یاجنات ثمانیه. هشت بهشت هشت خلد. یارذایل ثمانیه. دو طرف افراط و تفریط فضایل اربعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحتانیه
تصویر تحتانیه
فرودین مونث تحتانی طبقات تحتانیه ارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انانیه
تصویر انانیه
منی خود بینی خودخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرابیه
تصویر حرابیه
چای تازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبابچه
تصویر حبابچه
حباب کوچک. یا حبابچه های ریوی. خانه های شش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباحیه
تصویر اباحیه
جماعت ملحدان
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان ابو ثوبان مرجئی باور دارند که اگر خدا گناه کسی را ببخشد باید همگی کسانی را که آن گناه را کرده اند ببخشد (فضل بن شادان نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار
درونگرایان گروهی که باور دارند هر دستور دینی را آماجی نهانی است. چنان که آماج نماز فرمانبرداری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانکیه
تصویر بانکیه
فرانسوی بانکدار بایگدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباضیه
تصویر اباضیه
نام پیروان عبد الله بن اباض از رویگردانان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زبنیه، دیوان دیوها، سرکشان، دوزخبانان، گماشتگان شاه، بد رفتاران سرکشان متمردان، مردم سخت و درشت، سرهنگان سلطانان، بعضی از ملائکه را بدین نام خوانده اند بسبب آنکه دوزخیان را به دوزخ رانند: فرشتگان شکنجه نگاهبانان دوزخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حانیه
تصویر حانیه
می میفروشی میفروشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانیه
تصویر زبانیه
((زَ یَ یا یِ))
جمع زبنیه، سرکشان، مردم سخت و درشت، سرهنگان، بعضی از ملائکه را بدین نام خوانده اند به سبب آن که دوزخیان را به دوزخ رانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیانیه
تصویر بیانیه
((بَ یِ))
اطلاعیه یا نوشته ای که از سوی سازمان، حزب یا شخص مسئولی صادر شود
فرهنگ فارسی معین