ربر فرانسوا، متولد بسال 1715 و متوفی به سال 1757 میلادی کسی که باکارد به لوئی پانزدهم حمله کرد تا وی را نسبت به وظائفش آگاه کند، بهمین دلیل او را چهار شقه کردند (دامین دووسته ژزف) مبلغ مذهبی بلژیکی متولد به سال 1840 و متوفی به سال 1889 م
ربر فرانسوا، متولد بسال 1715 و متوفی به سال 1757 میلادی کسی که باکارد به لوئی پانزدهم حمله کرد تا وی را نسبت به وظائفش آگاه کند، بهمین دلیل او را چهار شقه کردند (دامین دووسته ژزف) مبلغ مذهبی بلژیکی متولد به سال 1840 و متوفی به سال 1889 م
محمد بن عمر حانوتی، ملقب به شمس الدین، فقیهی از حنفیان اهل قاهره (928-1010 هجری قمری)، او راست: اجابهالسائلین در فقه، فتاوی حانوتی، (الاعلام زرکلی ص 941 از فهرست کتاب خانه خدیوی)
محمد بن عمر حانوتی، ملقب به شمس الدین، فقیهی از حنفیان اهل قاهره (928-1010 هجری قمری)، او راست: اجابهالسائلین در فقه، فتاوی حانوتی، (الاعلام زرکلی ص 941 از فهرست کتاب خانه خدیوی)
صاحب اقلیم بزرگ، پسر سومین خشیارشا و جانشین او. وی در 465 قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست و او را درازدست لقب داده اند. این اسمها معمولاً معنی لغوی دارد اما دکتر جان ویلسن میگوید مقصود از این عبارت این است که این پادشاه صاحب یک اقلیم بزرگی بوده است. در اول او را وادار کردند که در بنای اورشلیم مخالفت کند (عزرا 4:7) ، اما بعد از مدتی اجازت داد (6:14). مترجمین قدیمی او را اشتباهاً گمان بردند که یک مجوسی کاذبی بود که میخواست ادعا کند که او اسمردیس برادر کامبزیای متوفی است که بجای او بمیزان هفت ماه سلطنت کرد. در سال هفتم سلطنتش (458 قبل از میلاد) ارتخششتا، از ارتاگزرس عورا را اجازت داد عده کثیری از اسراء را به اورشلیم مرجوع دارد تا هیکل را بنا کنند (عزرا 7:1 و 11 و 12 و 21 و 8:1) در سال هشتم سلطنت خود (445 قبل از میلاد) نحمیا را اجازت داد که اولین دفعه به اورشلیم برود و دیوار شهر را دوباره بنا کنند (نحمیا 2:1و غیره). در سی ودومین سال سلطنتش (433- 432 قبل از میلاد) بعد از آنکه نحمیا به ایران مراجعت کرد او را حاکم شهر جدید اورشلیم ساخت و بوطن خویش روانه کرد (13:6). ارتاگزرس در سنۀ 425 قبل از میلاد وفات کرد. (قاموس کتاب مقدس). معنی لغوی کلمه (در پارسی باستان: ارته خشثره) دارندۀ شهریاری مقدس است. رجوع به اردشیر شود، پشیمان شدن، درنشستن تیر به نشانه. (منتهی الارب) ، استوار شدن چیزی در چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، ثابت بودن بجائی، بخیلی کردن. (منتهی الارب). بخیل شدن
صاحب اقلیم بزرگ، پسر سومین خشیارشا و جانشین او. وی در 465 قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست و او را درازدست لقب داده اند. این اسمها معمولاً معنی لغوی دارد اما دکتر جان ویلسن میگوید مقصود از این عبارت این است که این پادشاه صاحب یک اقلیم بزرگی بوده است. در اول او را وادار کردند که در بنای اورشلیم مخالفت کند (عزرا 4:7) ، اما بعد از مدتی اجازت داد (6:14). مترجمین قدیمی او را اشتباهاً گمان بردند که یک مجوسی کاذبی بود که میخواست ادعا کند که او اسمردیس برادر کامبزیای متوفی است که بجای او بمیزان هفت ماه سلطنت کرد. در سال هفتم سلطنتش (458 قبل از میلاد) ارتخششتا، از ارتاگزرس عورا را اجازت داد عده کثیری از اسراء را به اورشلیم مرجوع دارد تا هیکل را بنا کنند (عزرا 7:1 و 11 و 12 و 21 و 8:1) در سال هشتم سلطنت خود (445 قبل از میلاد) نحمیا را اجازت داد که اولین دفعه به اورشلیم برود و دیوار شهر را دوباره بنا کنند (نحمیا 2:1و غیره). در سی ودومین سال سلطنتش (433- 432 قبل از میلاد) بعد از آنکه نحمیا به ایران مراجعت کرد او را حاکم شهر جدید اورشلیم ساخت و بوطن خویش روانه کرد (13:6). ارتاگزرس در سنۀ 425 قبل از میلاد وفات کرد. (قاموس کتاب مقدس). معنی لغوی کلمه (در پارسی باستان: ارته خشثره) دارندۀ شهریاری مقدس است. رجوع به اردشیر شود، پشیمان شدن، درنشستن تیر به نشانه. (منتهی الارب) ، استوار شدن چیزی در چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، ثابت بودن بجائی، بخیلی کردن. (منتهی الارب). بخیل شدن
نعت فاعلی از حنث. شکننده قسم. خلاف کننده قسم. شکننده سوگند. سوگندشکننده. سوگندشکن، زنهارخوار، خلف وعده کننده. خلف عهد کننده، مائل شده ازحق به باطل، مائل شده از باطل به حق. - حانث گردانیدن کسی را، مائل گردانیدن از باطل به سوی حق یا از حق به باطل. (منتهی الارب)
نعت فاعلی از حنث. شکننده قسم. خلاف کننده قسم. شکننده سوگند. سوگندشکننده. سوگندشکن، زنهارخوار، خلف وعده کننده. خلف عهد کننده، مائل شده ازحق به باطل، مائل شده از باطل به حق. - حانث گردانیدن کسی را، مائل گردانیدن از باطل به سوی حق یا از حق به باطل. (منتهی الارب)
شهریست به دیاربکر، در آنجا معدن آهن هست که به دیگر شهرها برند، ابوصالح عبدالصمدبن عبدالرحمان بن احمد بن عباس حنوی وابوالفرج احمد بن ابراهیم مرجی حنوی بدان منسوبند، (معجم البلدان)، حانی و سیلوان، شهری وسط است از اقلیم چهارم، حقوق دیوانیش صدوهفتادویک هزار دینار است، (نزههالقلوب ص 103)، و رجوع به تاریخ مغول ص 138 شود
شهریست به دیاربکر، در آنجا معدن آهن هست که به دیگر شهرها برند، ابوصالح عبدالصمدبن عبدالرحمان بن احمد بن عباس حنوی وابوالفرج احمد بن ابراهیم مرجی حنوی بدان منسوبند، (معجم البلدان)، حانی و سیلوان، شهری وسط است از اقلیم چهارم، حقوق دیوانیش صدوهفتادویک هزار دینار است، (نزههالقلوب ص 103)، و رجوع به تاریخ مغول ص 138 شود