جدول جو
جدول جو

معنی حالکان - جستجوی لغت در جدول جو

حالکان
(لِ)
شهرکیست از حدود خراسان با آب روان، و بیشتر مردم وی جولاهه اند. (حدود العالم چ طهران ص 63)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باسکان
تصویر باسکان
(پسرانه)
قلههای چند کوه در یک سلسلهجبال (نگارش کردی: باسکان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالبان
تصویر بالبان
(پسرانه)
نوعی پرنده شکاری (نگارش کردی: باهوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالکانه
تصویر بالکانه
پنجره، دریچه، پنجره ای که از میله های فلزی ساخته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالسان
تصویر تالسان
طیلسان، نوعی جامۀ کلاهدار گشاد، بلند و شبیه شنل که خواص، مشایخ یا زردشتیان بر دوش می انداختند، طالسان
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
دهی است از دهستان کزاز علیا بخش سربند شهرستان اراک که در 3 هزارگزی باختر آستانه و 3 هزارگزی راه مالروی عمومی واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 495 تن سکنه، آب آنجا از قنات و رود خانه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و بن شن و انگور و شغل مردمش زراعت و گله داری و قالیبافی است. از شازند بدانجا میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) ، خوابگاه، بستر خواب
لغت نامه دهخدا
صورتی یا تلفظی از بالکان و آن شبه جزیره ای است در جنوب شرقی اروپا و شمال دریای مدیترانه که دولتهای یونان و یوگسلاوی و آلبانی را تشکیل میدهد، رجوع به بالکان شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
قریه ای است در نواحی دینور، گفته اند میانۀ بالوان و بالوانه که آن هم در نواحی دینور است، چهارفرسخ است. (مرآت البلدان ج 1 ص 161) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
نام قلعه ایست در مازندران، رابینو گوید: بعد از مرگ سلطان تکش بسال 596 هجری قمری شاه اردشیر در مازندران قلعه های بالمان و جهینه وتمام حدود از گرگان تا ری و دژ فیروزکوه را تسخیر کرد، (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 175)، بستر، خوابگاه، و رجوع به بالینگاه شود:
هیون رونده ز ره ماند باز
به بالینگه آمد سرم را به ناز،
نظامی،
یکی بالینگهش رفتی یکی جای
یکی دامنش بوسیدی یکی پای،
نظامی،
به بالینگه خسته آمد فراز
ز درع کیانی گره کرد باز،
نظامی
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از بخش شهریار تهران که دارای 6 تن جمعیت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
نام دریاچه ای در ترکستان روس و سیبریه، و رجوع به بالخاش و جهانگشای جوینی ج 1 ص 431 شود، گلوله یا محفظۀ کروی شکل از نایلن که بچه ها برای بازی از آن استفاده کنند، بادکنک، قرع، انبیق لوله هایی است از شیشه که دنبالۀ آنها را بشکل گلولۀ کوچک و محفظه ای می سازند و در آزمایشگاهها برای ترکیب و یا تجزیۀ اشیاءو مواد از آنها استفاده میشود، معمولاً مواد مربوط به آن را در این محفظه ها می ریزند و اعمال فیزیکی و شیمیایی را از قبیل حرارت دادن و امثال آن بر روی موادانجام میدهند تا آزمایش های لازم انجام میشود، این دستگاه را از شیشه های نشکن میسازند و در موارد لازم خم میگردد و یا مدخل آن در اثر حرارت گرم و بسته میشود، و رجوع به روش تهیۀ مواد آلی ص 83 شود، کیسه و یا محفظۀ کروی مانندی محتوی هوای گرم یا گاز (بخار) از هوا سبکتر که بجهت سبکی وزن میتواند برفضا رود و به طبقات هوا تکیه کند، محفظه ای که بهوا فرستاده شود و گاه میتوان با آن به هوا صعود کرد و از دو قسمت تشکیل یافته است: یکی محفظۀ آن ناتراوا (نفوذ ناپذیر) است و از گازی که سبکتر از هوا باشد پرمیشود (معمولاً باهیدروژن) و چون آنرا رهاکنند بعلت سبکی بهوا خواهد رفت، قسمت دوم آن عبارت از طنابهایی است که به محفظه متصل شده است و در قسمت پائین به دستگاهی متصل میشود که حیوانات یا انسان را در آن می نهند و بهوا می فرستند، البته چون قشر هوا رفته رفته رقیق تر میگردد سرانجام بالن بجایی میرسد که فشار گاز داخل آن و فشار هوا تعادل مییابند و بالن متوقف میشود، در نشیمن این دستگاه، کیسه های شنی قرار دارد که چون بخواهند بالن به هوا بیشتر صعود کند، آن کیسه ها رارها میکنند، و چون بخواهند نزول کنند، دریچه ای راکه در بالای محفظه واقع است بوسیلۀ طنابی باز میکنند ومقداری از گاز خارج میشود، و وزن بالن بر هوا می چربد و موجب پایین آمدن آن میشود، و اما شرح مختصر پیداشدن بالن، در 1783 میلادی منت گلفیه فرانسوی و برادرش اتین متوجه شدند که کیسه های کاغذی بر فراز آتش ببالاحرکت میکنند و این پایۀ ایجاد بالن با هوای گرم گردید، زیرا هوای گرم سبک تر از هوای سرد است و بهمین جهت میل صعود دارد، بالنهای او مسافتی در حدود یک میل تا یک میل و یک چهارم میل طی میکرد و بعد سقوط میکرد، خبر این بالنها بنقاط دوردست رسید و مردم پاریس آنرا شنیدند و از منت گلفیه تقاضا کردند که برای دیدن این شهر و آزمایش مجدد بالن خود به آنجا برود، او از مردم مهلت خواست که بالنی بسازد اما پاریسیان منتظر نماندند و از شخصی بنام شارل (چارلز) که در علوم تبحر داشت تقاضای ساختن بالن کردند، شارل اطلاعات جامعی در خصوص بالن نداشت و مردم نیز علت صعود بالن را نمیدانستند و میگفتند که بالن منت گلفیه محتوی بخارات الکتریکی است ! و شارل درباره بخارات الکتریکی چیزی نمیدانست اما میدانست که بالن سبکتر از هوا باید باشد، در 1766 میلادی یک عالم انگلیسی بنام کاوندیش گاز ئیدرژن را یافت که از هوا در وزن سبکتر است و شارل گمان برد که دخان الکتریکی همین گاز باشد که منت گلفیه در بالن خود بکار برده است او بالن خود را با گاز ئیدروژن پرکرد، در اوت 1783م، متجاوز از دویست و پنجاه هزارتن از مردم پاریس شاهد بفضا رفتن بالن گاز ئیدروژن بودند، بالن حدود پنج میل در فضا حرکت کرد و بعد سقوط نمود و چون مردم روستا از آن چیزی نمیدانستند آنرا درهم شکستند، تا اینجا دو نوع بالن با هوای گرم و بالن با گاز ئیدروژن پیدا شد اولین مسافران هوائی این بالنها حیوانات بودند که بفضا رفتند و بسلامت با بالن بزمین نشستند و رنجی بدانها نرسید، تا اینکه نوبت به اولین انسان مسافر فضا رسید، لوئی شانزدهم مقرر داشت که اولین مسافر دوتن از زندانیان محکوم به اعدام باشند، اما مردی ازدرباریان بنام پیلاتردوروزیه معتقد بود که این مسافرت افتخار بزرگی خواهد بودو نباید آنرا به دو نفر زندانی داد، لذا از شاه تقاضا کرد که این افتخار به او داده شود و شاه نیز سرانجام موافقت کرد، در 21 نوامبر 1783 میلادی روزیه و یکی از دوستانش با یک بالن هوای گرم منت گلفیه در حدود پنج میل سیرکردند و بسلامت بر زمین نشستند، این اولین قدم مسافرت هوائی بود، بعدها سفر هوائی بیشتر معمول شد و مردی حدود هزارمیل از فرانسه به روسیه در بالن رفت، اما در بالن اختیار به دست مسافر نبود بلکه باد آنرا بهر سو که میخواست میبرد و مسافر نمیدانست که بکدام سوی میرود، گاه خلاف مقصد حرکت میکرد، بعدها در بالن ماشینهایی نصب کردند که جهت سیر را کنترل میکرداز آن جمله هنری گیفار ماشینی در بالن نصب کرد که ساعتی شش میل آنرا بسمت جلو میبرد و این مقدمۀ ساختن سفینه های فضایی شد که بجای کروی بودن بیضوی و طولانی بود اما مسافرت در آنها با سلامت کامل همراه نبود و گاز ئیدرژن خاصه وقتی که نفت یا بنزین در ماشین بالن میسوخت به آسانی موجب احتراق میگشت بدین سان کشتی های هوایی بسیار آتش می گرفت و سرنشینهایش میسوختند، کم کم بالن جای خود را به هواپیما داد و در این راه مساعی زپلین آلمانی و برادران رایت قابل توجه است، برای اطلاع بیشتر رجوع به تاریخ قرن نوزدهم و معاصر تألیف آلبرماله ص 236 شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
خاصۀ بالکانی. مرکز بلوک لاله آباد در ناحیۀ بارفروش. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 118 قسمت انگلیسی چ 1342 هجری قمری قاهره). دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی بابل در 10هزارگزی جنوب باختری بابل، 2هزارگزی شمال شوسۀ بابل به آمل. دشت، معتدل، مرطوب، مالاریائی و دارای 770 تن سکنه است. آب آن از رود خانه کاری است. محصول آن برنج، کنف، صیفی، مختصر غلات، پنبه، نیشکر و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. این ده از چندین محل بنام انگرتپه و ورمه تان و بابل کان تشکیل شده. مرکز حوزۀ 3 آمار شهرستان آمل است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
پوآنت دوغاله، رجوع به گال شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان رهال بخش حومه شهرستان خوی 23 هزار گزی جنوب باختری خوی و 5 هزار و پانصد گزی جنوب راه ارابه رو خوی به قطور، دره کوهستانی، معتدل، مالاریائی. جمعیت آن 140تن و آب از چشمه. محصول آن غلات، زردآلو و شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
ازدیه های وادی الحق. (تاریخ قم ص 139)
لغت نامه دهخدا
رجوع به بادگان شود، خانه ای که از هر چهار طرف بادگیر بجهت وزیدن باد داشته باشد، (غیاث)، در قوسی خانه که از هر چهار طرف بادگیر جهت رسیدن باد داشته باشند، حکیم شفائی راست:
بینی ّ تو سر بریده ... عجبی است
دندان گراز را نظیر عجبی است
از چار طرف تیز درو می پیچد
ازبهر سبیل بادگیر عجبی است،
مسیح کاشی:
تا کردیم در آتش دل در سرای خویش
دامن زند بر آتش من بادگیر من،
محسن تأثیر راست:
دلم فرح ز سخنهای آشنا دارد
ز بادگیرنفس خانه ام هوا دارد،
(از آنندراج)،
عمارتی بسیارمرتفع که بر بالای خانه ها سازند و رخنه ها بهر طرف گذارند تا از هر طرف که باد آید در آن خانه داخل گردد، (ناظم الاطباء)، مخرجی بلند چون تنوره بر بالای بنا وعمارتی بسبک خاص که باد از آن پیوسته بزیر فرود شودو هوا برای تهویه و خنک کردن جریان داشته باشد، جای گذار باد، محلی بادگیر، جائی که بیشتر باد در آنجا افتد، محلی که باد بر آن مستولی باشد، بادگی، (ناظم الاطباء)، بادرس، بادغر، بادغرا، بادغد، بادغرد، بادخوان، بادخن، بادغن، بادغس، بادغند، رجوع به شعوری ج 1 ورق 160 شود، حلقۀ فلزین که بر بالای سر قلیان نهند نگاه داشتن تنباکو و آتش را، حلقه مانندی دیواره دار و مشبک که بر بالای سماور و جز آن گذارند، (ناظم الاطباء)، حلقۀ دیواره دار که بر سماور نهند
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج، در چهارهزاروپانصدگزی جنوب خاوری پاوه و پنج هزارگزی باختر قلعۀ جوانرود در کوهستان واقعست، هوایش سردسیر و 253 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و محصولش غلات، لبنیات، توتون و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
تالسان و طیلسان. (ناظم الاطباء). اهل تالش در قدیم لباس مخصوصی داشتند که تالشان نامیده میشد و از آن طیلسان معرب شده است. (فرهنگ نظام). و پوشش خاصۀ آن طایفه را (تالش را) تالشانه می نامیده اند و طیلسان معرب پوشش تالشانه است. (آنندراج) (انجمن آرا). طیلسان. (منتهی الارب). جامه ای از پشم درشت که مردم تالش پوشند و این کلمه اصل طیلسان عرب است. رجوع به تالش و طالش و مخصوصاً تالسان و طیلسان و طالسان و منتهی الارب ذیل کلمه طلس شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
از اعمال گیلان. (معجم البلدان ج 1 ص 354) (مرآت البلدان ج 1 ص 337). مؤلف گوید: مقصود از تالشان طوالش است. (مرآت البلدان ایضاً). رجوع به تالش (ناحیه) و طالش و طوالش شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
از قرای مرو است. اکنون خراب است و رودخانه ای که در حوالی آن میگذرد هم اکنون بدین نام معروف است. (از مرآت البلدان ج 1 ص 161). از دیه های مرو که خراب و بائر شده و فقط نام آن بر رودخانه ای باقی مانده است. (از لباب الانساب ج 1 ص 91). از قرای مرو است و خراب شده و امروز نهری که در آن حدود است بنام نهر بالقان معروف است. (ازمعجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان شهاباد بخش حوضۀ شهرستان بیرجند که در 20 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است. قریه ای کوهستانی با آب و هوای معتدل و دارای 5 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
قریه ای است در دو فرسنگ و نیمی میانه جنوب و مشرق اردکان (فارس) . (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
دریچه مشبکی را گویند از طلا و نقره و امثال آن که از درون خانه بیرون را توان دید و از بیرون درون را نتوان دید. (برهان قاطع) (آنندراج). دری کوچک در دیوار که از او بیرون نگرند و بود نیز که مشبک کنند. (نسخه ای از لغت نامه اسدی). در مشبک بود، اگر آهنین بود و اگر چوبین و پنجره نیز گویند. (نسخه ای از لغت نامۀ اسدی). در کوچک در دیوار خانه که ازپنهانی بیرون نگرند و شاید که مشبک نیز باشد. (صحاح الفرس). دریچۀ مشبکی که از درون آن بیرون را توان دید و از بیرون درون را نتوان دید. (ناظم الاطباء) :
بهشت آیین سرائی را بپرداخت
ز هر گونه درو تمثالها ساخت
ز عود و چندن او را آستانه
درش سیمین و زرین بالکانه.
رودکی.
و آنگه ز بالکانۀ روحانیان چو دل
جای روان بدیده و با دل روان شده.
سنائی.
از برون تاب خانه طبع یابی نزهتم
وز ورای بالکانۀ چرخ بینی منظرم.
خاقانی.
قصر بلقیس دهر بین که پری
حارس بام و بالکانۀ اوست.
خاقانی.
دلم از این ظلمات حواس بگرفته ست
ره گریز از این بالکانه می جویم.
کمال اسماعیل.
و رجوع به پالکانه شود.
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کذاب بخش خفرآباد شهرستان یزد که در 12 هزارگزی باختر خفرآباد و 7 هزارگزی راه ندوشن واقع است، ناحیه ایست کوهستانی با آب و هوای معتدل و 220 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
شبه جزیره بالکان، یکی از سه شبه جزیره معروف جنوب اروپا و شرقی ترین آن است که به کوهستان کارپات در مرکز اروپا منتهی میشود. دریاهای آدریاتیک و یونین در غرب، دریای مدیترانه در جنوب و دریای آرشیپل و مرمره و دریای سیاه در شرق آنرا احاطه کرده اند. (ظاهراً این نام از کلمه بالکان (بلخان ترکی به معنی کوه گرفته شده است). این شبه جزیره سرزمینی کوهستانی است، کشورهای سمت شمالی آن اتریش و مجارستان است و از طرف شمال شرقی به روسیه محدود میشود، این شبه جزیره بین 36/30 درجه و 47/30 درجۀ عرض شمالی و 15/20 درجه و 29/40 درجۀ طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است و در حدود پانصدهزار کیلومترمربع وسعت دارد. جلگه های معروف سالونیک و تسالی در این شبه جزیره قرار گرفته است.
بزرگترین رودی که از شبه جزیره بالکان میگذرد دانوب است. آب و هوای قسمت شمالی این شبه جزیره متغیر و در تابستان بسیار گرم و در زمستان بسیار سرد است، اغلب کوهستانهای آن از برف پوشیده میشود، اما سواحل جنوبی و غربی دارای هوای معتدل و تا حدی مدیترانه ای است. محصول عمده دشتهای رومانی و بلغارستان و سالونیک غلات و حبوبات است، و در سواحل جنوبی مرکبات و لیمو و زیتون و بادام و انجیر به دست می آید. جنگلها و مراتع آن برای پرورش حیوانات و گوسفند و خصوصاً اسب بسیار مساعد است. ساکنان این شبه جزیره مرکب از بلغاری و ترک و رومانی و صربی و یونانی و اسپانیایی و ارمنی و عده ای از کولی ها میباشند و از نظر مذهب بیشتر ارتودوکس و کاتولیک و پروتستان و یهودی و ارمنی و مسلمان هستند. سابقاً رومانی و صربستان و یونان معروفترین کشورهای این شبه جزیره بودند، قسمت شرقی و شمال شرقی آن متعلق به دولت ترکیه است و شهر معروف استانبول در آن قرار دارد و در حال حاضر، این شبه جزیره، یونان و آلبانی و یوگسلاوی و بلغار و ترکیۀاروپا را تشکیل میدهد. ناحیه اپیر و ایلبری امروز به بسنی و قره طاغ معروف است، میسیه نیز به یوگسلاوی و بلغارستان تبدیل شده و رومانی نیز نام قسمتی از آن است. قسمت شمال غربی آن ترانسیلوانیا و مجارستان است. تراکیه و مقدونیه و تسالی امروز جزء یونان است. گویا نخستین قومی که در این نواحی سکونت یافتند پلاسک ها بوده اند و سپس اسکیت ها در آنجا سکونت کرده اند پس از آن اقوام هلن در سرزمین یونان مستقر شدند و با ساکنان محلی درآمیختند. در قرون وسطی، هون ها به این سرزمین روی آوردند و بر اکثر نقاط آن تسلط یافتند. مدتها قسمت عمده این سرزمین در تسلط دولت عثمانی بود، در زمان سلطان اورخان غازی، عثمانیان (بسال 759 هجری قمری) به بالکان پانهادند و در عرض 30 سال این سرزمین به تسخیر آنان درآمد و ایلدرم بایزید بر قسمت عمده آن خاک تسلط یافت. در 857 هجری قمری سلطان محمد ثانی استانبول را فتح کرد و امپراطوری روم را در این سرزمین از میان برد. در زمان سلطان سلیمان قانونی ترانسیلوانیا و مجارستان بتصرف عثمانی درآمد و تا وینه پیشرفت کردند و قریب پانصد سال این استیلا ادامه داشت. در 1245 هجری قمری صربستان مستقل شد و سال بعد یونان استقلال یافت و سرانجام جنگ 1294 هجری قمری عثمانی با روسیه روی داد و به قرارداد برلین منجر شد، رومانی و صربستان و قره طاغ رسماً استقلال یافتند و بلغارستان و بسنی در اختیار اتریش قرار گرفت و تسالی را هم به یونان دادند و فقط نواحی استانبول در اختیار عثمانی باقی ماند. آنگاه پس از جنگ بین الملل اول به ممالک یوگسلاوی و آلبانی و بلغار و یونان و قسمت ترکیۀ اروپا تفکیک شد. نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 تحت عنوان بالقان و ایران باستان پیرنیا ص 691 و 1190 و 1192 و 1708 و 2067 و 2079 و 2478 شود، افزوده شونده. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 992) ، تنومند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یا الجان، دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات که در 24 هزارگزی شمال محلات در کوهستان قرار دارد. سردسیر است و سکنۀ آن 100 تن شیعۀ فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود ومحصول آن غلات، انگور و سیب، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
لقب ابوعبداﷲ احمد بن محمد بن اسحاق بن ابراهیم همدانی، معروف به ابن فقیه، رجوع به احمد بن محمد بن اسحاق و به ابن الفقیه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
نام دهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه واقع در 24 هزارگزی ساوه، دارای 341 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)، از دیه های قم، (تاریخ قم ص 141)، از رستاق قاسان رستاق خوی به قم، (تاریخ قم ص 118)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
محلی است در شمال فارس
لغت نامه دهخدا
(لِ)
تثنیۀ حالب. دو راه بول. دو میزراه، از گرده به مثانه. دو رگ سرین. رجوع به حالبین شود
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از قراء و توابع طارم خمسه است که قدیم النسق میباشد و مالکین متعدد دارد ... سکنه اش هشتاد خانوارند و زراعت عمده اش دیمی و کمی هم آبی است، رودخانه ای از زیر دست قلعه میگذرد که منتهی بقزل اوزن میشود و این محل در تابستان ییلاق ایل قشقایی است، (از مرآت البلدان ج ص 78)
لغت نامه دهخدا
صاحب انجمن آرا و به تبعیت او مؤلف آنندراج، طالقان را معرب این کلمه دانسته اند: ’تالکان و تلکان، نام دو ولایت است یکی در خراسان و دیگری در حوالی شهر قزوین که نخست تلک، که سنگی است سفید و براق و معرب آن طلق، در آنجایافته شد، بنابراین، این نام یافت و طالقان معرب آن است کذا فی القاموس’. (آنندراج) (انجمن آرا). این قول مورد تأمل است. رجوع به ’تالک’ و ’طالقان’ شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
طیلسان. (ناظم الاطباء). معرب آن طالسان است. (معیار ادی شیر از حاشیۀ المعرب جوالیقی). نوعی پوشش آدمی. (اصمعی). صاحب معیار گوید: لباسی است که بر دوش اندازند و لباسی است که بدن را احاطه کند و برش و دوزندگی ندارد. ’ادی شیر’ گوید: پوشش مدور و سبزرنگ است، قسمت فرودین ندارد، پود آن از پشم است و بزرگان علما آن را پوشند و آن ازلباس عجمان گرفته شده است. (حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 227). رجوع به طالسان و طیلسان و تالشان و فرهنگ شعوری و حاشیۀ برهان قاطع چ معین ذیل ’طیلسان’ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باکلان
تصویر باکلان
ترکی غاژک دارغاژ مرغ آتش (گویش گیلکی) از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالکانه
تصویر بالکانه
پنجره ای که از میله های فلزی سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالکانه
تصویر بالکانه
((نِ))
پنجره فلزی، بام بلند، پالکانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حامیان
تصویر حامیان
پشتیبانان، پیروان
فرهنگ واژه فارسی سره